1. Introduces the arguments for embodiment and disembodiment in cyberspace in foreign academic circles.
[ترجمه گوگل]ادله تجسم و تجسم در فضای مجازی را در محافل دانشگاهی خارجی معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]بحث های مربوط به تجسم و disembodiment در فضای مجازی محافل دانشگاهی خارجی را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بحث های مربوط به تجسم و disembodiment در فضای مجازی محافل دانشگاهی خارجی را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. In the silent coffin of disembodiment, few subjects could think of anything in particular after the second day.
[ترجمه گوگل]در تابوت بیصدای تجسم، تعداد کمی از سوژهها میتوانند پس از روز دوم به چیز خاصی فکر کنند
[ترجمه ترگمان]در تابوت خاموش of، چند نفر بعد از دومین روز می توانستند به چیزی فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در تابوت خاموش of، چند نفر بعد از دومین روز می توانستند به چیزی فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Although in Cheung's case, it was more a disembodiment, a dispossession of his sweet self.
[ترجمه گوگل]اگرچه در مورد چئونگ، این بیشتر یک تجسم، خلع ید از خود شیرین او بود
[ترجمه ترگمان]با آن که در مورد Cheung، بیش از اندازه a و a از خود sweet بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با آن که در مورد Cheung، بیش از اندازه a و a از خود sweet بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The duck's domestication results in its disembodiment: the wing becomes redundant decoration.
[ترجمه گوگل]اهلی شدن اردک منجر به تجسم آن می شود: بال تزئینی اضافی می شود
[ترجمه ترگمان]اهلی کردن اردک منجر به disembodiment می شود: بال تبدیل به تزئینات اضافی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اهلی کردن اردک منجر به disembodiment می شود: بال تبدیل به تزئینات اضافی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. That sensation of disembodiment—pleasurable during a kiss, aversive when you first suffer the death of a loved one—is common in first experiences, as are feelings of heightened reality or unreality.
[ترجمه گوگل]این احساس بیتجسمی - لذت بخش در هنگام بوسه، بد در هنگام مرگ یکی از عزیزانتان - در اولین تجربهها رایج است، مانند احساسات تشدید واقعیت یا غیرواقعی
[ترجمه ترگمان]این حس of - لذت بخش در طی یک بوسه، aversive زمانی که شما اولین بار از مرگ یک فرد محبوب رنج می برید - در اولین تجربه مشترک است، همان طور که احساساتی از واقعیت یا غیرواقعی بودن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این حس of - لذت بخش در طی یک بوسه، aversive زمانی که شما اولین بار از مرگ یک فرد محبوب رنج می برید - در اولین تجربه مشترک است، همان طور که احساساتی از واقعیت یا غیرواقعی بودن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. "We suggest that activation of these regions is the neural correlate of the disembodiment that is part of the out-of-body experience, " they write.
[ترجمه گوگل]آنها می نویسند: «ما پیشنهاد می کنیم که فعال شدن این نواحی همبستگی عصبی بی تجسمی است که بخشی از تجربه خارج از بدن است
[ترجمه ترگمان]آن ها می نویسند: \" ما پیشنهاد می کنیم که فعال سازی این مناطق، همبستگی عصبی disembodiment است که بخشی از تجربه خارج از بدن است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها می نویسند: \" ما پیشنهاد می کنیم که فعال سازی این مناطق، همبستگی عصبی disembodiment است که بخشی از تجربه خارج از بدن است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She had been conscious for some days of an increasing sense of disembodiment, as if her limbs and musculature merely established the residential context of her body.
[ترجمه گوگل]او چند روزی بود که از احساس فزاینده بیتجسمی آگاه بود، گویی اندامها و ماهیچههایش صرفاً بافت مسکونی بدنش را ایجاد میکردند
[ترجمه ترگمان]او برای چند روز از حس رو به افزایشی of آگاه بود، گویی پاهایش و پاهایش عضلانی صرفا بافت مسکونی بدن او را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او برای چند روز از حس رو به افزایشی of آگاه بود، گویی پاهایش و پاهایش عضلانی صرفا بافت مسکونی بدن او را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید