disembarrass

/ˌdɪsɪmˈbærəs//ˌdɪsɪmˈbærəs/

معنی: رها کردن، از گرفتاری خلاص کردن
معانی دیگر: از شر چیزی راحت کردن، از زیر بار چیزی درآمدن، خلاص شدن

جمله های نمونه

1. The teacher disembarrassed the student of the qusetion she couldn't answer.
[ترجمه گوگل]معلم از دانش آموز سوالی که او نتوانست پاسخ دهد شرمنده شد
[ترجمه ترگمان]معلم به دانش آموزان of disembarrassed جواب نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He disembarrassed himself of his heavy luggage.
[ترجمه گوگل]او خود را از بار سنگینش شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را از بار سنگین و سنگین خود بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He disembarrassed his friend of the trouble of lack of ready money.
[ترجمه گوگل]او دوستش را از دردسر نداشتن پول آماده شرمسار کرد
[ترجمه ترگمان]او دوست خود را به خاطر کمبود پول جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The kid disembarrassed her of the heavy bag.
[ترجمه گوگل]بچه او را از کیف سنگین شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]بچه او را از کیسه سنگین بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Who can disembarrass her of worriment?
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند او را از نگرانی خجالت بکشد؟
[ترجمه ترگمان]کی می تونه از \"worriment\" خوشش بیاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Most of the representatives offered to disembarrass the government of its protection dependent island state.
[ترجمه گوگل]اکثر نمایندگان پیشنهاد کردند که دولت جزیره ای وابسته به حفاظت خود را رسوا کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نمایندگان پیشنهاد دادند که دولت جزیره وابسته به حفاظت از این کشور را تحت فشار قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That is well known that money makes people disembarrass. But what to do when someone has no cash? Th.
[ترجمه گوگل]این به خوبی شناخته شده است که پول باعث شرمساری مردم می شود اما وقتی کسی پول نقد ندارد چه باید کرد؟ Th
[ترجمه ترگمان]خوب معلوم است که پول مردم را از خود بی خود می کند اما وقتی کسی پول نداشته باشه چی کار کنیم؟ هی - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most of the representatives offered to disembarrass the government of its protection of the small dependent island state.
[ترجمه گوگل]اکثر نمایندگان پیشنهاد کردند که دولت را به خاطر حفاظت از کشور جزیره ای کوچک و وابسته، خجالت بکشند
[ترجمه ترگمان]اکثر نمایندگان پیشنهاد دادند که دولت از دولت جزیره کوچک وابسته حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let me disembarrass you of that heavy box, sir.
[ترجمه گوگل]آقا اجازه بدهید شما را از شر آن جعبه سنگین شرمنده کنم
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید شما را از آن جعبه سنگین بیرون بیاورم، قربان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

از گرفتاری خلاص کردن (فعل)
disembarrass

انگلیسی به انگلیسی

• relieve from

پیشنهاد کاربران

بپرس