discreditable

/dɪsˈkredɪtəbl̩//dɪsˈkredɪtəbl̩/

معنی: ننگ اور، باور نکردنی، شایسته بیاعتباری
معانی دیگر: زشت، شرم آور، قبیح، رسواگر

جمله های نمونه

1. discreditable conduct
رفتار شرم آور

2. She had been suspended from her job for discreditable behaviour.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارهای بی اعتبار از کارش تعلیق شده بود
[ترجمه ترگمان]از شغل او به خاطر رفتار بد معلق مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They felt as though they had done something discreditable and unclean.
[ترجمه گوگل]آن‌ها احساس می‌کردند که کاری بی‌اعتبار و ناپاک انجام داده‌اند
[ترجمه ترگمان]احساس می کردند که کار بد و کثیفی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This fact is not necessarily discreditable.
[ترجمه گوگل]این واقعیت لزوماً بی اعتبار نیست
[ترجمه ترگمان]این حقیقت لزوما برای شما بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His marks were not at all discreditable.
[ترجمه گوگل]نمرات او اصلاً بی اعتبار نبود
[ترجمه ترگمان]جای او بد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bit by bit, she extracted from him discreditable history.
[ترجمه گوگل]ذره ذره از او تاریخ بی اعتباری استخراج کرد
[ترجمه ترگمان]کم کم از او تاریخچه discreditable گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To make known ( something discreditable ).
[ترجمه گوگل]به اطلاع رساندن (چیزی بی اعتبار)
[ترجمه ترگمان]برای آنکه شناخته شود (یک چیز بد)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But that he did, or wanted to do, anything discreditable is quite untrue.
[ترجمه گوگل]اما اینکه او انجام داده یا می‌خواهد انجام دهد، هر کاری بی‌اعتبار کاملاً نادرست است
[ترجمه ترگمان]اما او این کار را کرده بود و یا می خواست انجام دهد هر چیز discreditable نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Others again desire knowledge in order to acquire money or preferment by it; that too is a discreditable quest.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر دوباره به دانش تمایل دارند تا از طریق آن پول یا ترجیحی کسب کنند این نیز یک تلاش بی اعتبار است
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر میل دارند دانش را به منظور بدست آوردن پول یا ارتقا از طریق آن به دست آورند؛ این یک تلاش نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. PLAGIARISM, n . A literary coincidence compounded of a discreditable priority and an honorable subsequence.
[ترجمه گوگل]سرقت ادبی، n یک تصادف ادبی مرکب از یک اولویت بی اعتبار و یک دنباله افتخارآمیز
[ترجمه ترگمان], ن - - - - - - - - - - - - یک تصادف ادبی، از اولویت با اولویت و یک subsequence محترم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Whenever a man does anything unexpected, his fellows ascribe it to the most discreditable motives.
[ترجمه گوگل]هرگاه مردی کاری غیرمنتظره انجام می دهد، همنوعان او آن را به بی اعتبارترین انگیزه ها نسبت می دهند
[ترجمه ترگمان]هر وقت کسی کار غیر منتظره انجام می دهد، his آن را به بدترین نحو تعبیر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The third part analyzes the present situation of the financial credit in our enterprises and points out the causes for some discreditable financial actions in some enterprises.
[ترجمه گوگل]بخش سوم به تحلیل وضعیت موجود اعتبار مالی در بنگاه های اقتصادی ما می پردازد و به علل برخی اقدامات مالی بی اعتبار در برخی بنگاه ها اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]بخش سوم، وضعیت فعلی اعتبار مالی در شرکت های ما را تجزیه و تحلیل می کند و علل برخی اقدامات مالی در برخی شرکت ها را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ننگ اور (صفت)
ashamed, ignominious, opprobrious, discreditable

باور نکردنی (صفت)
discreditable, incredible, unbelievable, inconceivable

شایسته به اعتباری (صفت)
discreditable

انگلیسی به انگلیسی

• causing discredit
discreditable behaviour is not acceptable because people consider it to be shameful and wrong; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discredit
✅️ اسم ( noun ) : discredit
✅️ صفت ( adjective ) : discreditable / discredited
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس