discourtesy

/dɪsˈkɜːrtəsi//dɪsˈkɜːtəsi/

معنی: تندی، خرق، خشونت، بی ادبی، بی نزاکتی، بی تربیتی، عدم نزاکت
معانی دیگر: عدم تواضع

جمله های نمونه

1. i must apologize for my son's discourtesy
باید بابت بی ادبی پسرم پوزش بخواهم.

2. I was amazed by their discourtesy and lack of professionalism.
[ترجمه گوگل]من از بی ادبی و عدم حرفه ای بودن آنها شگفت زده شدم
[ترجمه ترگمان]من از discourtesy و نبود حرفه ای گری آن ها شگفت زده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I must apologize for my discourtesy in arriving late.
[ترجمه گوگل]باید بابت بی ادبی که دیر رسیدم عذرخواهی کنم
[ترجمه ترگمان]معذرت می خواهم که دیر رسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was accounted great discourtesy to put any question to a guest before his wants had been satisfied.
[ترجمه گوگل]این بی ادبی بزرگ به حساب می آمد که هر سوالی را از یک مهمان قبل از برآورده شدن خواسته هایش مطرح کند
[ترجمه ترگمان]این بی ادبی ناشی از این بود که قبل از اینکه خواسته شود کسی را به عنوان مهمان دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Examples might include complaints about excessive delay, errors, discourtesy or the way in which the Revenue has exercised discretion.
[ترجمه گوگل]مثال‌ها ممکن است شامل شکایت‌هایی در مورد تاخیر زیاد، اشتباهات، بی‌تفاوتی یا روشی باشد که درآمد از آن صلاحدید خود را اعمال کرده است
[ترجمه ترگمان]مثال ها ممکن است شامل شکایاتی در مورد تاخیر بیش از حد، خطاها، discourtesy و یا روشی باشد که در آن درآمد دارای اختیار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He apologised for his discourtesy but denied using the F-word or calling the policemen "plebs".
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی ادبی خود عذرخواهی کرد، اما استفاده از کلمه F یا نامیدن پلیس ها را رد کرد
[ترجمه ترگمان]او از discourtesy عذرخواهی کرد، اما استفاده از لفظ F را انکار کرد و یا آن را \"پلبها\" خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She felt she had committed a discourtesy.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که مرتکب بی ادبی شده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که این بی ادبی را مرتکب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was insensitive to all kinds of discourtesy.
[ترجمه گوگل]نسبت به انواع بی ادبی بی احساس بود
[ترجمه ترگمان]او نسبت به هر نوع بی ادبی بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The customer complained to the manager of the discourtesy of an assistant.
[ترجمه گوگل]مشتری از بی ادبی دستیار به مدیر شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]مشتری از مدیر of یک دستیار شاکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is the first time for me to see this kind of discourtesy.
[ترجمه گوگل]اولین بار است که این نوع بی ادبی را می بینم
[ترجمه ترگمان]برای من اولین بار است که این نوع of را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you don't agree that the lack of at least a README is a fundamental discourtesy, that's fine--we can disagree on that point.
[ترجمه گوگل]اگر موافق نیستید که فقدان حداقل README یک بی ادبی اساسی است، خوب است - ما می توانیم در این مورد اختلاف نظر داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]اگر موافق نیستید که فقدان حداقل یک README یک چالش اساسی است، آن خوب است - - ما می توانیم در این نقطه با هم مخالفت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. During the National Civic Virtues Month, all the cities should and banish disarray and discourtesy.
[ترجمه گوگل]در طول ماه ملی فضایل مدنی، همه شهرها باید بی نظمی و بی ادبی را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]در طی ماه Virtues مدنی ملی، همه شهرها باید آشفته و آشفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. During the National Civil Virtues Month, all the cities must and banish disarray and discourtesy.
[ترجمه گوگل]در طول ماه ملی فضایل مدنی، همه شهرها باید بی نظمی و بی ادبی را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]در طی ماه ملی \"فضیلت\"، همه شهرها باید آشفته و آشفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تندی (اسم)
acceleration, speed, velocity, rapidity, pace, rigor, pungency, celerity, acerbity, fire, acrimony, violence, angularity, virulence, heat, impetuosity, petulance, choler, kick, petulancy, discourtesy, fastness, inflammability, tempest, ginger

خرق (اسم)
disrespect, idiocy, amentia, asperity, imbecility, anility, brutality, dementia, dotage, discourtesy

خشونت (اسم)
harshness, rigor, severity, violence, asperity, cruelty, roughness, atrocity, truculence, indelicacy, rudeness, discourtesy, incivility, truculency

بی ادبی (اسم)
lowliness, irreverence, discourtesy

بی نزاکتی (اسم)
indecency, indelicacy, discourtesy, indecorum

بی تربیتی (اسم)
discourtesy, incivility, peasantry

عدم نزاکت (اسم)
discourtesy

انگلیسی به انگلیسی

• rudeness, lack of manners; rude or impolite act
discourtesy is rude, ill-mannered behaviour; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی ادبی. بی احترامی. بی نزاکتی
مثال:
I must apologize for my son's discourtesy.
من باید از بی ادبی {و بی احترامی} پسرم عذرخواهی کنم.
. . .
A: Ok, the decision could have changed. That makes sense. The discourtesy doesn't. It's still on
. B: Oh, based on your charts and projections
. . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : discourtesy
✅️ صفت ( adjective ) : discourteous
✅️ قید ( adverb ) : discourteously
غیر محترمانه، بی ادبانه

بپرس