discontinuity

/dɪsˌkɑːntənˈuːəti//ˌdɪsˌkɒntɪˈnjuːəti/

معنی: فاصله، انقطاع، انفصال، ناپیوستگی، عدم تجانس، عدم پیوستگی، عدم اتصال
معانی دیگر: عدم تداوم، گسستگی، نداشتن رابطه ی منطقی، نداشتن انسجام، وقفه، بریدگی، ایست، ایستایی

جمله های نمونه

1. Berger sees a discontinuity between the social psychology of Cooley and Mead and that of Freud.
[ترجمه گوگل]برگر بین روانشناسی اجتماعی کولی و مید و فروید ناپیوستگی می بیند
[ترجمه ترگمان]برگر یک ناپیوستگی بین روان شناسی اجتماعی کولی و مید و نیز فروید را می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And most recently, Freud eliminated the discontinuity between the rational world of the ego and the irrational world of the unconscious.
[ترجمه گوگل]و اخیراً، فروید ناپیوستگی بین دنیای عقلانی ایگو و جهان غیرمنطقی ناخودآگاه را از بین برد
[ترجمه ترگمان]و اخیرا، فروید ناپیوستگی بین دنیای عقلی ضمیر و دنیای غیرمنطقی ضمیر ناخودآگاه را حذف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Policy discontinuity frustrated industrialists and investors who wished to engage in forward planning: they could not anticipate stability in government programs.
[ترجمه گوگل]عدم تداوم سیاست، صنعتگران و سرمایه گذارانی را که مایل به مشارکت در برنامه ریزی آینده بودند، ناامید کرد: آنها نمی توانستند ثبات در برنامه های دولت را پیش بینی کنند
[ترجمه ترگمان]discontinuity سیاست، صنعتگران و سرمایه گذاران ناامید که تمایل به مشارکت در برنامه ریزی پیش رو داشتند: آن ها نمی توانستند ثبات در برنامه های دولتی را پیش بینی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In this case, the discontinuity in the electromagnetic components causes impulsive gravitational waves to be generated.
[ترجمه گوگل]در این حالت، ناپیوستگی در اجزای الکترومغناطیسی باعث ایجاد امواج گرانشی ضربه ای می شود
[ترجمه ترگمان]در این حالت، ناپیوستگی در مولفه های الکترومغناطیسی باعث ایجاد امواج گرانشی آنی می شود که تولید می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Opponents of this interpretation had to stress the discontinuity of the development in order to undermine the plausibility of evolutionism.
[ترجمه گوگل]مخالفان این تفسیر باید بر عدم تداوم توسعه تأکید می کردند تا معقول بودن تکامل گرایی را تضعیف کنند
[ترجمه ترگمان]مخالفان این تفسیر باید بر ناپیوستگی توسعه تاکید کنند تا این امکان را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Animals cope with discontinuity in various ways.
[ترجمه گوگل]حیوانات به طرق مختلف با ناپیوستگی کنار می آیند
[ترجمه ترگمان]حیوانات به روش های مختلف با ناپیوستگی مواجه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I believe that the major discontinuity lies in the discursive forms through which positions of racial superiority are constructed.
[ترجمه گوگل]من معتقدم که گسست عمده در اشکال گفتمانی نهفته است که از طریق آنها موقعیت های برتری نژادی ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]به عقیده من ناپیوستگی اصلی در اشکال قیاسی است که از طریق آن موقعیت های برتری نژادی ساخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The discontinuity this time stems from the child-rearing practices found in this particular setting.
[ترجمه گوگل]ناپیوستگی این بار ناشی از شیوه های فرزندپروری است که در این محیط خاص یافت می شود
[ترجمه ترگمان]ناپیوستگی این بار از روش های پرورش کودک در این محیط خاص سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Next, Darwin eliminated the discontinuity between human beings and the rest of the organic world.
[ترجمه گوگل]در مرحله بعد داروین ناپیوستگی بین انسان و بقیه جهان ارگانیک را از بین برد
[ترجمه ترگمان]سپس داروین ناپیوستگی بین انسان ها و بقیه دنیای ارگانیک را حذف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. First, Copernicus eliminated the discontinuity between the terrestrial world and the rest of the physical universe.
[ترجمه گوگل]اول، کوپرنیک ناپیوستگی بین جهان زمین و بقیه جهان فیزیکی را از بین برد
[ترجمه ترگمان]نخست، کوپرنیک the بین جهان خاکی و بقیه جهان فیزیکی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And every crisis is a discontinuity from one partial equilibrium state to another within what scenario analysts call a "cone of possibilities. "
[ترجمه گوگل]و هر بحرانی یک ناپیوستگی از یک حالت تعادل جزئی به حالت تعادل جزئی است که تحلیلگران سناریویی آن را "مخروط احتمالات" می نامند
[ترجمه ترگمان]و هر بحران یک ناپیوستگی از یک وضعیت تعادل نسبی به دیگری است که در آن تحلیل گران یک \"مخروط احتمالات\" می نامند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such a discontinuity or stress raiser causes a local increase of stress.
[ترجمه گوگل]چنین ناپیوستگی یا افزایش دهنده استرس باعث افزایش موضعی استرس می شود
[ترجمه ترگمان]چنین a یا raiser استرس باعث افزایش تنش موضعی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The reflection wave Pm on Moho discontinuity in 104 - 180 km is 7 - 10 times greater than Pg wave.
[ترجمه گوگل]موج بازتابی Pm در ناپیوستگی موهو در 104 - 180 کیلومتر 7 تا 10 برابر بیشتر از موج Pg است
[ترجمه ترگمان]موج انعکاسی در ناپیوستگی moho در ۱۰۴ - ۱۸۰ کیلومتر ۷ - ۱۰ برابر بیشتر از موج Pg است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For simplification, it is often neglected when the discontinuity is not severe.
[ترجمه گوگل]برای ساده سازی، زمانی که ناپیوستگی شدید نیست، اغلب نادیده گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]برای ساده سازی، اغلب نادیده گرفته می شود که ناپیوستگی شدید نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

انقطاع (اسم)
cessation, interruption, slack, discontinuity, curtailment, letup

انفصال (اسم)
secession, separation, discharge, discontinuity, schism, schismatism, disjunction, extrusion, disunion, retirement

ناپیوستگی (اسم)
discontinuity

عدم تجانس (اسم)
incongruity, discontinuity, dissimilarity, heterogeneity

عدم پیوستگی (اسم)
discontinuity

عدم اتصال (اسم)
discontinuity

تخصصی

[سینما] لامپ تخلیه
[برق و الکترونیک] ناپیوستگی
[زمین شناسی] گسستگی تغییرات ناگهانی یک یا چند خواص فیزیکی مواد سازنده درون زمین با افزایش عمق. مرز بین مواد همسان در داخل زمین که از روی رفتار امواج زمینلرزه مشخص می شود.
[ریاضیات] ناپیوستگی
[خاک شناسی] ناپیوستگی
[پلیمر] نا پیوستگی
[آمار] ناپیوستگی

انگلیسی به انگلیسی

• lack of continuity, irregularity
discontinuity in a process is a lack of smooth or continuous development; a formal word.
a discontinuity is a break that occurs in a developing process; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discontinue
✅️ اسم ( noun ) : discontinuation / discontinuity / discontinuance
✅️ صفت ( adjective ) : discontinued / discontinuous / discontinued
✅️ قید ( adverb ) : discontinuously
discontinuity ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: ناپیوستگی
تعریف: رویدادها یا تغییرات بنیادین و برگشت ناپذیری که در روندها تأثیرات شگرفی دارند و با متغیرهای معمول نمی توان آنها را توضیح داد
جدایی - - - breakup
ناپیوستگی، انفصال

بپرس