discontent

/ˌdɪskənˈtent//ˌdɪskənˈtent/

معنی: شکایت، گله، نارضایتی، ناخشنودی، ناخشنود کردن
معانی دیگر: عدم رضایت، نارضایی، ناخرسندی (discontentment هم می گویند)، ناراضی کردن، ناخرسند کردن، علت نارضایتی

جمله های نمونه

1. discontent mushroomed into rebellion
ناخرسندی به سرعت به شورش تبدیل شد

2. discontent turned the country into a tinderbox
نارضایتی کشور را آماده ی احتراق کرده بود.

3. his discontent with his marriage and his job led to his suicide
نارضایتی او از زناشویی و شغلش موجب خودکشی او گردید.

4. their discontent took the form of hostility
نارضایتی آنها شکل دشمنی و عناد به خود گرفت.

5. his sole discontent was the lack of a job
یگانه علت ناخشنودی او نداشتن شغل بود.

6. to foster discontent
ناخشنودی را رواج دادن

7. the rumblings of discontent among the workers
غرش های حاکی از نارضایی در میان کارگران

8. the undercurrent of discontent amongst the farmers
نارضایتی پنهانی در میان کشاورزان

9. the customers showed their discontent by whistling
مشتریان با سوت کشیدن ناخرسندی خود را نشان دادند.

10. the government's remedy for discontent was jail and execution
راه حل دولت در مقابل نارضایی زندان و اعدام بود.

11. they canalized the youth's discontent into revolution
آنان نارضایتی جوانان را در جهت ایجاد انقلاب سوق دادند.

12. the country was simmering with discontent
نارضایتی در کشور موج می زد.

13. the country seemed quiet, but underneath discontent was fermenting
کشور ظاهرا آرام به نظر می آمد،ولی نارضایتی در باطن در حال غلیان بود.

14. the government was unable to stem the tide of discontent
دولت قادر نبود که جلو موج نارضایتی را بگیرد.

15. newspaper attacks were a symptom but not a cause of public discontent
حملات مطبوعات نشانه ی نارضایتی همگانی بودند نه علت آن.

16. This demonstration was a symptom of discontent among the students.
[ترجمه گوگل]این تظاهرات نشانه نارضایتی دانشجویان بود
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات نشانه ای از نارضایتی دانشجویان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The present wave of strikes stems from discontent among the lower-paid.
[ترجمه گوگل]موج کنونی اعتصابات ناشی از نارضایتی در میان اقشار کم درآمد است
[ترجمه ترگمان]موج کنونی اعتصاب ها ناشی از نارضایتی در میان حقوق کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Discontent stirred the men to mutiny.
[ترجمه گوگل]نارضایتی مردان را به شورش برانگیخت
[ترجمه ترگمان]Discontent مردان را به شورش واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This riot is only one manifestation of people's discontent.
[ترجمه گوگل]این شورش تنها یکی از مظاهر نارضایتی مردم است
[ترجمه ترگمان]این شورش فقط یک تجلی از نارضایتی مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The opposition tried to capitalize on popular discontent over the new law.
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون سعی کرد از نارضایتی مردم در مورد قانون جدید سرمایه گذاری کند
[ترجمه ترگمان]اپوزیسیون تلاش کردند بر نارضایتی عمومی نسبت به قانون جدید سرمایه گذاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There was an underlying current of discontent among teachers.
[ترجمه گوگل]یک جریان اساسی نارضایتی در بین معلمان وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک جریان اساسی از نارضایتی در میان معلمان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکایت (اسم)
denunciation, murmur, protest, moan, gripe, groan, rumble, complaint, grievance, discontent

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

نارضایتی (اسم)
discontent, dissatisfaction, displeasure, incommodity

ناخشنودی (اسم)
unpleasantness, discontent, dissatisfaction, displeasure

ناخشنود کردن (فعل)
discontent, dissatisfy

انگلیسی به انگلیسی

• displeasure, dissatisfaction, uneasiness
discontent is the feeling of not being satisfied with your situation.

پیشنهاد کاربران

ناخوشنودی، نارضایتی
● توجه کنید که این واژه یک اسم است و نه صفت. متضاد آن هم میشود contentment یعنی خشنودی
ناراضی
the Tortoise felt very sad and discontented
https://worldfolklore. net/index. php/2020/12/29/the - tortoise - and - the - ducks/

بپرس