disconsolately


باپریشانی، ازروی دل شکستگی

جمله های نمونه

1. He wandered disconsolately around the town in the pouring rain.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی در شهر در زیر باران شدید پرسه می زد
[ترجمه ترگمان]با دلی اندوهگین اطراف شهر را در باران به گردش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Disconsolately, he walked back down the course.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی از مسیر برگشت
[ترجمه ترگمان]سپس برگشت و به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He saw the maintenance crew posed disconsolately on a hill.
[ترجمه گوگل]او خدمه تعمیر و نگهداری را دید که با ناراحتی روی یک تپه ژست گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]چشمش به جاشو ان افتاد که با حسرت به تپه ای نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Geronimo, on horseback, looks disconsolately at the camera.
[ترجمه گوگل]جرونیمو سوار بر اسب، با ناراحتی به دوربین نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]Geronimo، سوار بر اسب، با حسرت به دوربین نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When I left he was gazing about disconsolately, still trying to get the idea.
[ترجمه گوگل]وقتی رفتم او با ناراحتی به اطراف خیره می شد و همچنان سعی می کرد این ایده را به دست بیاورد
[ترجمه ترگمان]وقتی آن جا را ترک کردم، با دلی شکسته به اطراف خیره شد، هنوز سعی داشت این فکر را به خود راه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That afternoon, between summer showers, we walked disconsolately through the streets.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر آن روز، بین دوش های تابستانی، ما ناآرام در خیابان ها قدم زدیم
[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر، بین باران تابستان، با دلی شکسته در خیابان ها قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Straight road love sickness useless, has not hinered disconsolately is clear crazy.
[ترجمه گوگل]جاده مستقیم عشق بیماری بی فایده است، تا به حال مانع ناامیدانه روشن دیوانه است
[ترجمه ترگمان]بیماری عشق راه مستقیم بی فایده است، اما ناراضی به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I traipsed home disconsolately after my fruitless, final search.
[ترجمه گوگل]بعد از جستجوی بی نتیجه و نهایی، با ناراحتی به خانه رفتم
[ترجمه ترگمان]بعد از جستجوی بی هوده، خسته و کوفته به خانه برگشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disconsolately, he hopped on a trolley car and saw a young couple sitting nearby whispering tender words to each other.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی، او سوار بر یک واگن برقی شد و زوج جوانی را دید که در همان نزدیکی نشسته بودند و کلمات لطیفی را با هم زمزمه می کردند
[ترجمه ترگمان]او سوار تراموا شد و یک زوج جوان را دید که در همان نزدیکی نشسته بودند و با یکدیگر نجوا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A dilapidated house stands disconsolately amid the rubbles.
[ترجمه گوگل]خانه ای مخروبه با ناراحتی در میان آوارها ایستاده است
[ترجمه ترگمان]خانه مخروبه، disconsolately در میان the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finally, he brings back it disconsolately pet shop, the requirement withdraws fund.
[ترجمه گوگل]در نهایت، او به ارمغان می آورد آن را به فروشگاه حیوان خانگی ناخوشایند، نیاز برداشت وجوه
[ترجمه ترگمان]در نهایت، او آن را به مغازه حیوانات disconsolately باز می گرداند و نیاز به تامین بودجه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fan Po - wen walked disconsolately on through the park, looking as if he had lost something.
[ترجمه گوگل]فن پو - ون با ناراحتی در پارک قدم می زد و به نظر می رسید چیزی را گم کرده است
[ترجمه ترگمان]ون پو - ون با حسرت از پارک خارج شد و طوری نگاه کرد که انگار چیزی را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " I suppose you have to have some friends before you can get in,'she added, disconsolately.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی اضافه کرد: "فکر می کنم قبل از اینکه بتوانید وارد شوید باید چند دوست داشته باشید "
[ترجمه ترگمان]با دلی شکسته اضافه کرد: گمان می کنم قبل از این که بتوانی وارد بشوی، دوستانی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My thoughts strayed from that question as I looked disconsolately at the fire.
[ترجمه گوگل]وقتی با ناراحتی به آتش نگاه کردم، افکارم از آن سوال دور شد
[ترجمه ترگمان]وقتی به آتش خیره شدم، افکارم از این سوال منحرف شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• hopelessly, sadly, dejectedly

پیشنهاد کاربران

بپرس