disconnection

/ˌdɪskəˈnekt͡ʃn̩//ˌdɪskəˈnekt͡ʃn̩/

معنی: قطع، تفکیک، گسیختگی، گسستگی، عدم ربط، نداشتن رابطه
معانی دیگر: گسیختگی، گسستگی، قطع، نداشتن رابطه

جمله های نمونه

1. Encryption systems and their ilk are technologies of disconnection.
[ترجمه گوگل]سیستم های رمزگذاری و امثال آنها فناوری های قطع ارتباط هستند
[ترجمه ترگمان]سیستم های رمزنگاری و امثال آن ها تکنولوژی های قطع ارتباط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Disconnection is equally easy, requiring just the grey collar to be pulled back.
[ترجمه گوگل]قطع اتصال به همان اندازه آسان است و فقط به عقب کشیدن یقه خاکستری نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]Disconnection نیز به همان اندازه ساده است و فقط باید یقه خاکستری را فشار دهید تا به عقب کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No evidence of any disconnection or malfunction of the aileron system prior to ground impact was found.
[ترجمه گوگل]هیچ شواهدی مبنی بر قطع یا خرابی سیستم هواکش قبل از برخورد با زمین یافت نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ شاهدی مبنی بر قطع ارتباط یا نقص عملکرد سیستم aileron قبل از تاثیر زمین وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The force of the disconnection had certainly lessened the chances of a swift revival of all physical functions.
[ترجمه گوگل]نیروی قطع اتصال مطمئناً شانس احیای سریع همه عملکردهای فیزیکی را کاهش داده بود
[ترجمه ترگمان]نیروی قطع ارتباط قطعا شانس احیای سریع همه کارکرده ای فیزیکی را کاهش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It feels as if distancing and disconnection are shaping modern life.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که فاصله گرفتن و قطع ارتباط زندگی مدرن را شکل می دهد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که فاصله و قطع ارتباط در حال شکل گیری زندگی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And our soulless moments of marital disconnection have robbed her of the outright gaiety that once counterpointed these darker spells.
[ترجمه گوگل]و لحظات بی روح ما از قطع رابطه زناشویی شادی آشکاری را که زمانی با این طلسم های تاریک تر مقابله می کرد، ربوده است
[ترجمه ترگمان]و آن لحظات بی روح و بی روح بودن رابطه زناشویی ما او را از همان شادی outright محروم کرده بود که یک بار این افسون darker را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Disconnection studies in split-brain patients supported this conclusion, showing that the left hemisphere is sufficient for language.
[ترجمه گوگل]مطالعات قطع ارتباط در بیماران مبتلا به دوشاخه این نتیجه گیری را تایید کرد و نشان داد که نیمکره چپ برای زبان کافی است
[ترجمه ترگمان]مطالعات Disconnection در بیمارانی که از هم جدا شده اند این نتیجه گیری را تایید کرده اند و نشان می دهند که نیم کره چپ برای زبان کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The disconnection behavior does not change in the recursive case, except that the slot calling sequence includes slot calls for all nested invocations of the signal.
[ترجمه گوگل]رفتار قطع در حالت بازگشتی تغییر نمی کند، به جز اینکه توالی فراخوانی شکاف شامل فراخوانی های شکاف برای همه فراخوانی های تودرتوی سیگنال است
[ترجمه ترگمان]رفتار قطع رابطه در مورد بازگشتی تغییر نمی کند، به جز این که توالی فراخوانی شیار شامل فراخوانی slot برای تمام درخواست های تودرتو از سیگنال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After disconnection, locking fingers will remain within quick - connect fitting at end of fuel line.
[ترجمه گوگل]پس از قطع، انگشتان قفل کننده در داخل سریع باقی می مانند - اتصالات را در انتهای خط سوخت وصل کنید
[ترجمه ترگمان]پس از قطع ارتباط، قفل کردن انگشتان در یک اتصال سریع متصل در انت های خط سوخت باقی خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We manage the disconnection of domestic utilities, such as water or electricity, through metering.
[ترجمه گوگل]ما قطع برق خانگی مانند آب یا برق را از طریق اندازه گیری مدیریت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قطع قطع برق مصرفی داخلی مانند آب یا برق، از طریق کنتور را مدیریت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The disconnection from power network of power plants under emergency conditions may cause serious frequency drop and then large area outage, even power network collapse.
[ترجمه گوگل]قطع شدن شبکه برق نیروگاه ها در شرایط اضطراری ممکن است باعث افت فرکانس جدی و سپس قطع بزرگ منطقه و حتی فروپاشی شبکه برق شود
[ترجمه ترگمان]قطع ارتباط شبکه قدرت کارخانه های برق تحت شرایط اضطراری ممکن است باعث افت شدید فرکانس و سپس قطع برق و حتی فروپاشی شبکه قدرت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Objective To test and verify the disconnection theory in conduction aphasia with diffusion tensor imaging.
[ترجمه گوگل]هدف آزمایش و تأیید تئوری قطع در آفازی هدایت با تصویربرداری تانسور انتشار
[ترجمه ترگمان]هدف تست و بررسی تیوری قطع ارتباط با تصویربرداری تانسور انتشار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The anchor John Roberts asked Davis about the church's policy of "disconnection," in which members are encouraged to separate themselves from friends or family members who criticize Scientology.
[ترجمه گوگل]مجری جان رابرتز از دیویس در مورد سیاست کلیسا برای "قطع ارتباط" پرسید، که در آن اعضا تشویق می شوند خود را از دوستان یا اعضای خانواده که از ساینتولوژی انتقاد می کنند جدا کنند
[ترجمه ترگمان]این لنگر، جان رابرتز، از دیویس در مورد سیاست کلیسا درباره \"قطع ارتباط\" سوال کرد که در آن اعضا تشویق می شوند که خود را از دوستان یا اعضای خانواده که از کلیسای ساینتولوژی انتقاد می کنند جدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After years of disconnection, Jenny would always appear to meet Forrest.
[ترجمه گوگل]پس از سال ها قطع ارتباط، جنی همیشه به نظر می رسید که فارست را ملاقات می کند
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها قطع ارتباط، جنی همیشه به عنوان فارست شناخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع (اسم)
cut, ablation, cutting, format, outage, disconnection, abscission, rupture, dissection, slack, dismemberment, positivism, concision, disruption, excision, resection, scissors, severance, tearing off

تفکیک (اسم)
detachment, disconnection, separation, segregation, dissociation, breakdown, differentiation, breaking, separatism, disjunction, severance

گسیختگی (اسم)
disconnection, rupture

گسستگی (اسم)
disconnection, rupture, dissociation

عدم ربط (اسم)
disconnection, incoherence, disconnexion

نداشتن رابطه (اسم)
disconnection

انگلیسی به انگلیسی

• separation, severance, disunion, cutting off

پیشنهاد کاربران

قطع. جدایی. نداشتن رابطه
مثال:
After years of disconnection, Jenny would always appear to meet Forrest.
بعد از سالها جدایی و نداشتن رابطه، جنی همیشه برای ملاقات فورست پیدایش می شود.
عدم پیوند، گسستگی، فاصله گیری، جدایی
انفصال
قطع ارتباط

بپرس