disconcerted

/ˌdɪskənˈsɜːrt//ˌdɪskənˈsɜːt/

(verb transitive) مشوش کردن، دست پاچه کردن، مبهوت کردن، عدم هماهنگی داشتن

جمله های نمونه

1. her daughter's addiction disconcerted her greatly
اعتیاد دخترش او را بسیار ناراحت می کرد.

2. I changed my mind and disconcerted her plan.
[ترجمه گوگل]نظرم عوض شد و نقشه او را به هم ریختم
[ترجمه ترگمان]من تصمیمم را عوض کردم و از نقشه او ناراحت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The whole experience had disconcerted him.
[ترجمه گوگل]تمام این تجربه او را نگران کرده بود
[ترجمه ترگمان]تمام این تجربه او را پریشان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His vague reply disconcerted us completely.
[ترجمه گوگل]پاسخ مبهم او ما را کاملاً نگران کرد
[ترجمه ترگمان]پاسخ مبهم او کاملا ما را پریشان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was disconcerted to find the other guests formally dressed.
[ترجمه گوگل]او از اینکه میهمانان دیگر را رسماً لباس پوشیده پیدا کرد، نگران شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه مهمانان دیگر لباس رسمی بپوشند ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her constant shuffling of newspapers disconcerted us.
[ترجمه گوگل]به هم ریختن مداوم روزنامه ها ما را نگران می کرد
[ترجمه ترگمان]گام های منظم و مداوم او ما را پریشان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The young madam was disconcerted to discover that she was being watched.
[ترجمه گوگل]خانم جوان از اینکه متوجه شد تحت نظر است، نگران شد
[ترجمه ترگمان]خانم جوان از اینکه دید او تحت نظر است ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was a little disconcerted by his reply.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ او کمی ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]من از جواب او اندکی ناراحت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was very disconcerted to find that everyone else already knew it.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه شدم که بقیه قبلاً آن را می‌دانستند بسیار ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]من از اینکه هر کس دیگری این موضوع را می دانست ناراحت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Antony's wry smile disconcerted Sutcliffe.
[ترجمه گوگل]لبخند مزاحم آنتونی ساتکلیف را نگران کرد
[ترجمه ترگمان]لبخند کج وکوله و کج وکوله آنتونیوس Sutcliffe Sutcliffe را مشوش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She may be surprised, disconcerted; she may even have had no conscious intention of getting involved with this particular man.
[ترجمه گوگل]او ممکن است متعجب شود، مضطرب شود او حتی ممکن است هیچ قصد آگاهانه ای برای درگیر شدن با این مرد خاص نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است غافلگیر شده باشد، ناراحت، ممکن است حتی قصد نداشته باشد با این مرد خاص درگیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bright light disconcerted her.
[ترجمه گوگل]نور شدید او را نگران کرد
[ترجمه ترگمان]نور روشن او را پریشان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sometimes, she thought she disconcerted Hawk with her love, but he kept apace with her.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، او فکر می‌کرد که هاک را از عشقش ناراضی کرده است، اما او با او همگام بود
[ترجمه ترگمان]گاهی فکر می کرد که او شاهین را از عشق خود ناراحت می کند، اما خیلی زود با او حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He disconcerted her, baffled and enraged her, sparked off her fighting spirit.
[ترجمه گوگل]او را مضطرب کرد، او را متحیر و عصبانی کرد و روحیه جنگندگی او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]او را ناراحت کرد، گیج و سردرگم او را سردرگم کرد، و از روحیه مبارزه او جرقه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• thrown into confusion; uneasy, disturbed

پیشنهاد کاربران

دستپاچه
با کمال تردید، مبهوت
سبب نارضایتی شدن

بپرس