discommode

/ˌdɪskəˈmoʊd//ˌdɪskəˈməʊd/

معنی: زحمت دادن، ناراحت کردن
معانی دیگر: آژمند کردن

جمله های نمونه

1. We were discommoded by his late arrival.
[ترجمه گوگل]از دیر آمدنش ناراحت شدیم
[ترجمه ترگمان]از ورود his به زحمت افتاده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My surprise visit discommoded you.
[ترجمه گوگل]دیدار غافلگیرکننده من شما را ناراحت کرد
[ترجمه ترگمان] ملاقات غافلگیر کننده من، تو رو به زحمت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stirringly talking was really good, didn't need to discommode oneself again.
[ترجمه گوگل]تکان دهنده صحبت کردن واقعا خوب بود، نیازی به ناراحتی دوباره نداشت
[ترجمه ترگمان]حرف زدن خیلی خوب بود، نیازی نبود که دوباره خود را گول بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Your tears really salty, discommode certainly very deep.
[ترجمه گوگل]اشک های شما واقعاً شور است، مطمئناً بسیار عمیق است
[ترجمه ترگمان]اشک های تو واقعا شوره، و مسلما خیلی هم عمیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Square rely on Tong but is apt discommode more, rushed toward in his bosom, she still kept shivering.
[ترجمه گوگل]میدان تکیه بر تانگ، اما مستعد بی قراری بیشتر، با عجله به سمت در آغوش او، او هنوز هم نگه داشته می لرزید
[ترجمه ترگمان]میدان نبرد به Tong تکیه دارد، بلکه بیش از هر چیز بیش از حد معمول است، به سوی سینه او دوید و همچنان می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I just don't think that you discommode yourself and think that you give me more not!
[ترجمه محمد مهدی] فکر نمی کنم فقط خودت رو ناراحت میکنی ، داری منو بیشتر ناراحت میکنی
|
[ترجمه گوگل]فقط فکر نمیکنم خودتو ناراحت کنی و فکر کنم بیشتر به من میدی نه!
[ترجمه ترگمان]من فقط فکر نمی کنم که تو خودت رو فریب داده باشی و فکر کنی که بیشتر از این به من بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The month of brocade didn't anticipate path son ambition hurtle she delivers so huge fire and immediately discommode of call, drew ashore the servant girls of one yard to all come over.
[ترجمه گوگل]ماه پارچه ابریشمی راه را پیش بینی نمی کرد پسر جاه طلبی hurtle او تحویل آتش بسیار بزرگ و بلافاصله ناامید شدن از تماس، به ساحل کشاند دختران خدمتکار از یک حیاط به همه آمده است
[ترجمه ترگمان]یک ماه زربفت anticipate که آرزو کند پسر بلندپروازی به سمت او پرتاب شود، آن قدر آتش بزرگ ایجاد می کند و بلافاصله صدای زنگ زدن، دختران خدمتکار یک حیاط را به ساحل کشید تا همه بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thelove can not be forced, since don't compromise other people, do not discommode anoneself more.
[ترجمه گوگل]عشق را نمی توان مجبور کرد، زیرا دیگران را به خطر نیندازید، خود را بیشتر مضطرب نکنید
[ترجمه ترگمان]thelove را نمی توان مجبور کرد، چون دیگران را به خطر نیندازید، بیشتر از این کار را انجام ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زحمت دادن (فعل)
trouble, bother, discommode

ناراحت کردن (فعل)
incommode, unsettle, discomfort, disquiet, discomfiture, distemper, knock up, discommode, discomfit, perturb

انگلیسی به انگلیسی

• cause discomfort, inconvenience

پیشنهاد کاربران

بپرس