discombobulate


معنی: درهم و برهم کردن
معانی دیگر: (امریکا - عامیانه) مغشوش کردن، به هم زدن، آشفته کردن، مغشوش کردن، مختل کردن

جمله های نمونه

1. The spokesman was completely discombobulated by the hecklers.
[ترجمه سارا خالقی] سخنگو کاملا توسط افراد طعنه زن مغشوش شده بود
|
[ترجمه گوگل]سخنگو توسط هکرها کاملاً از هم پاشیده شد
[ترجمه ترگمان]این سخنگو کاملا تحت تاثیر the قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The term comes from "discombobulate," which means to confuse or frustrate, and Google.
[ترجمه گوگل]این اصطلاح از "discombobulate" به معنای گیج کردن یا ناامید کردن و گوگل گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این عبارت از \"discombobulate\" می آید که به معنای گیج کردن یا بی اثر کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That really can discombobulate you.
[ترجمه گوگل]این واقعاً می تواند شما را متزلزل کند
[ترجمه ترگمان] اون واقعا می تونه تو رو فریب بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you admire fancy words, if every sky is beauteous, every blonde curvaceous, every intelligent child prodigious, if you are tickled by discombobulate, you will have a bad time with Reminder
[ترجمه گوگل]اگر کلمات فانتزی را تحسین می کنید، اگر هر آسمانی زیبا، هر بلوندی با انحنا، هر کودک باهوشی شگفت انگیزی است، اگر با غلغلک دادن به شما غلغلک می دهد، با یادآوری روزگار بدی خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگر کلمات رویایی را تحسین کنید، اگر هر آسمان زیبا و زیبا باشد، هر بچه مو بور، هر بچه باهوش، هر بچه باهوش، اگر شما از discombobulate tickled، اوقات خوشی را با Reminder خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have hinted that there are more things pending, which will discombobulate the establishment and put rips in the cover-up.
[ترجمه گوگل]ما اشاره کرده‌ایم که چیزهای بیشتری در انتظار وجود دارد که تشکیلات را متلاشی می‌کند و باعث ایجاد شکاف در پوشش می‌شود
[ترجمه ترگمان]ما اشاره کرده ایم که چیزهای بیشتری در حال انتظار وجود دارد، که این کار را به تعویق می اندازد و در پوشش قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درهم و برهم کردن (فعل)
disorganize, discombobulate, tangle, muddle, snafu

انگلیسی به انگلیسی

• mess up, confuse, disconcert

پیشنهاد کاربران

گیج و سردرگم شدن
می شود معادل گیج کردن و گم و گمراه کردن هم در نظر گرفت
مثل:
Confuse
Baffle
Puzzle
Perplexe
& . . . .

بپرس