discoloration

/ˌdɪˌskələˈreɪʃən//ˌdɪˌskələˈreɪʃən/

معنی: بی رنگی، رنگ رفتگی
معانی دیگر: تغییر رنگ، دگرفامی، بد رنگی

جمله های نمونه

1. the discoloration of machine-made carpets
رنگ رفتگی فرش های ماشینی

2. the discoloration of the lake (waters) as a result of pollution
دگرفامی آب دریاچه در اثر آلودگی

3. Discoloration on a new white paper tissue rubbed several times over a surface.
[ترجمه گوگل]تغییر رنگ روی یک دستمال کاغذی سفید جدید که چندین بار روی سطح مالیده شده است
[ترجمه ترگمان]Discoloration بر روی یک بافت کاغذ سفید جدید چندین بار بر روی یک سطح مالش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She even knew that the indicator caused the discoloration.
[ترجمه گوگل]او حتی می دانست که نشانگر باعث تغییر رنگ می شود
[ترجمه ترگمان]او حتی می دانست که این شاخص باعث تغییر رنگ پوست شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It removes unsightly discoloration, to restore wood to its natural colour.
[ترجمه گوگل]این تغییر رنگ ناخوشایند را از بین می برد تا چوب را به رنگ طبیعی خود بازگرداند
[ترجمه ترگمان]این رنگ، تغییر رنگ ناخوشایند را از بین می برد تا چوب را به رنگ طبیعی خود برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The victims suffered a purplish discoloration of the skin.
[ترجمه گوگل]قربانیان دچار تغییر رنگ ارغوانی در پوست شدند
[ترجمه ترگمان]قربانیان تغییر رنگ بنفش رنگ پوست را متحمل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chrysiasis is an uncommon permanent blue-gray discoloration occurring on the sun-exposed skin of the patients who have been exposed to gold salts.
[ترجمه گوگل]کریزیازیس یک تغییر رنگ دائمی آبی مایل به خاکستری غیرمعمول است که در پوست بیمارانی که در معرض نمک طلا قرار گرفته اند در معرض نور خورشید قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]Chrysiasis یک تغییر رنگ آبی - خاکستری معمولی است که روی پوست آفتاب سوخته بیمارانی که در معرض نمک های طلا قرار گرفته اند، رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This discoloration qualitatively suggests that the substance is low in inorganic iron.
[ترجمه گوگل]این تغییر رنگ از نظر کیفی نشان می دهد که این ماده دارای آهن معدنی کم است
[ترجمه ترگمان]این تغییر رنگ از نظر کیفی نشان می دهد که ماده در آهن غیر آلی پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was determined that discoloration of paulownia wood resulted from fungi except other reasons.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که تغییر رنگ چوب پالونیا به جز دلایل دیگر ناشی از قارچ است
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که تغییر رنگ چوب paulownia ناشی از قارچ به جز دلایل دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Number odds mobilization, the number column prompted discoloration.
[ترجمه گوگل]حرکت اعداد شانس، ستون اعداد باعث تغییر رنگ شد
[ترجمه ترگمان]تعداد نیروها نیز تغییر کرد، ستون شماره باعث تغییر رنگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Water vapor aging test whether experiment: discoloration or corrosion, and the subsequent spots solderability.
[ترجمه گوگل]آزمایش پیری بخار آب: تغییر رنگ یا خوردگی و لحیم کاری لکه های بعدی
[ترجمه ترگمان]تست فرسایش ناشی از بخار آب: تغییر رنگ، تغییر رنگ و یا خوردگی و خال های پس از آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Valuably diminishes dark circle and discoloration for clear eyes.
[ترجمه گوگل]به میزان قابل توجهی تیرگی و تغییر رنگ را برای چشمان شفاف کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]valuably از دایره تاریکی بیرون می آید و تغییر رنگ می دهد و چشمانش را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There shall be no such details as discoloration or electrolyte leakage or 0 voltage.
[ترجمه گوگل]هیچ جزئیاتی مانند تغییر رنگ یا نشت الکترولیت یا ولتاژ 0 نباید وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ جزئیاتی از تغییر رنگ یا نشتی الکترولیت یا ولتاژ صفر وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Discoloration can be put chicken pot of hot water. Would also like to add ginger.
[ترجمه گوگل]تغییر رنگ را می توان در قابلمه مرغ آب داغ قرار داد همچنین می خواهم زنجبیل اضافه کنم
[ترجمه ترگمان]Discoloration را می توان قابلمه مرغ را در آب داغ قرار داد دوست دارم زنجبیل را اضافه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی رنگی (اسم)
achromatism, discoloration

رنگ رفتگی (اسم)
discoloration, depigmentation

تخصصی

[عمران و معماری] تغییر رنگ یافتن
[برق و الکترونیک] رنگ زدایی
[نساجی] بیرنگ شدن - رنگ پریدگی - بیرنگ سازی - رنگبری کالای رنگی - بیرنگی - رنگ رفتگی
[ریاضیات] تبدیل رنگ، رنگ رفتگی، بی رنگی، تغییر رنگ
[پلیمر] تغییر رنگ

انگلیسی به انگلیسی

• changing of color, fading; stain

پیشنهاد کاربران

بپرس