disclosure

/dɪsˈkloʊʒə//dɪsˈkləʊʒə/

معنی: افشاء، فاش سازی، بی پرده گویی
معانی دیگر: آشکارسازی، افشاگری، بازنمود

جمله های نمونه

1. the newspapers' disclosure of corruption in the government
افشاگری روزنامه ها درباره ی فساد در (دستگاه) دولت

2. Premature disclosure of the test sites might lead to invalidation of the experiment.
[ترجمه گوگل]افشای زودهنگام محل های آزمایش ممکن است منجر به بی اعتباری آزمایش شود
[ترجمه ترگمان]افشا شدن پیش از موعد از سایت های آزمون ممکن است منجر به ابطال این آزمایش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The court ruled to prevent public disclosure of the contents of the documents.
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم به جلوگیری از افشای عمومی محتوای اسناد داد
[ترجمه ترگمان]دادگاه برای جلوگیری از افشای عمومی محتوای اسناد رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Any public disclosure of this information would be very damaging to the company.
[ترجمه گوگل]هرگونه افشای عمومی این اطلاعات برای شرکت بسیار زیانبار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هر گونه افشای عمومی این اطلاعات به شرکت بسیار آسیب خواهد رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The disclosure has already caused a furore among MPs.
[ترجمه گوگل]این افشاگری پیش از این نیز باعث خشم نمایندگان مجلس شده است
[ترجمه ترگمان]این موضوع موجب خشم نمایندگان مجلس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bank will need full disclosure of your financial situation and assets.
[ترجمه گوگل]بانک نیاز به افشای کامل وضعیت مالی و دارایی شما دارد
[ترجمه ترگمان]بانک به افشای کامل وضعیت مالی شما و دارایی ها نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ordered disclosure of a medical report to the Metropolitan Police in pursuance of an investigation of murder.
[ترجمه گوگل]وی دستور داد تا گزارش پزشکی به پلیس کلانشهر برای تحقیقات درباره قتل ارائه شود
[ترجمه ترگمان]او دستور داد یک گزارش پزشکی به پلیس متروپولیتن در پی گیری تحقیقات درباره قتل، منتشر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Disclosure of personal feelings and attitudes within the family group is important.
[ترجمه گوگل]افشای احساسات و نگرش های شخصی در گروه خانواده مهم است
[ترجمه ترگمان]افشای احساسات شخصی و نگرش های افراد خانواده مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Clearly, the board needed a full disclosure on the timekeeper before they sent it back to sea.
[ترجمه گوگل]واضح است که هیئت مدیره نیاز به افشای کامل زمان‌سنج قبل از اینکه آن را به دریا بازگرداند، داشت
[ترجمه ترگمان]واضح بود که هیات مدیره قبل از این که آن را به دریا بفرستند به اطلاعات کامل احتیاج داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effect of this disclosure on the stock market valuation of a company will be investigated.
[ترجمه گوگل]تأثیر این افشا بر ارزش گذاری بازار سهام یک شرکت بررسی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تاثیر این افشا بر ارزیابی بازار سهام یک شرکت مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Embassy reacted swiftly to the disclosure, which they regarded as an improper use of Mr Lader's name.
[ترجمه گوگل]سفارت به سرعت به این افشاگری واکنش نشان داد که آنها آن را استفاده نادرست از نام آقای لادر می دانستند
[ترجمه ترگمان]سفارت به سرعت به افشای اطلاعات واکنش نشان داد، که آن ها به عنوان استفاده نادرست از نام آقای Lader در نظر گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Information exempt from disclosure is defined and includes information relating to an individual's education.
[ترجمه گوگل]اطلاعات معاف از افشای تعریف شده و شامل اطلاعات مربوط به تحصیلات یک فرد است
[ترجمه ترگمان]اطلاعات مربوط به افشای اطلاعات تعریف و شامل اطلاعات مربوط به تحصیلات فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They want more disclosure from the industry in exchange for tougher bankruptcy laws.
[ترجمه گوگل]آنها خواهان افشای بیشتر این صنعت در ازای قوانین سختگیرانه ورشکستگی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار افشای بیش از حد این صنعت در قبال قوانین سخت ورشکستگی می باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The disclosure letter usually will start by reciting that certain matters are to be considered as generally disclosed.
[ترجمه گوگل]افشای نامه معمولاً با ذکر این نکته آغاز می شود که موارد خاصی باید به عنوان افشای عمومی در نظر گرفته شوند
[ترجمه ترگمان]نامه افشا معمولا با خواندن این مطلب آغاز می شود که موضوعات خاصی عموما در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افشاء (اسم)
revelation, disclosure, exposure, overture, divulgence, transpiration

فاش سازی (اسم)
revelation, disclosure

بی پرده گویی (اسم)
disclosure, unreserve

تخصصی

[حسابداری] افشاء

انگلیسی به انگلیسی

• revelation, exposure
disclosure is the act of revealing new or secret information.

پیشنهاد کاربران

سلام به همگی،
این واژه بسته ه مفهوم جمله و زمینه داره که اغلب در زمینه سیاسی و انتخاباتی و دولت استعمال میشه به معنی افشا گری میشه که اسم هستش، یه مثال the government's disclosure must be transparent according enfranchisement. مطابق قانون همه پرسی، شفاف سازی دولت باید بی پرده باشه
افشا. افشاگری
مثال:
disclosure to the media
افشاگری در رسانه های گروهی
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم clud/clus/claud/claus/clos
📌 این ریشه، معادل "shut" و "close" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "shut" یا "close" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 include: to ‘shut’ or ‘close’ something in
🔘 exclude: to ‘shut’ or ‘close’ something out
🔘 conclude: to ‘shut’ or bring something to an end
🔘 seclude: to ‘shut’ away from others
🔘 preclude: to ‘shut’ out beforehand, prevent
🔘 occlude: to ‘shut’ or block passage
🔘 recluse: one who ‘shuts’ themselves away from society
🔘 exclusive: ‘shutting’ out all but a select few
🔘 inclusion: the act of ‘shutting’ something in or making part of a whole
🔘 exclusion: the act of ‘shutting’ something out
🔘 clause: a grammatical unit ‘shut’ within a sentence
🔘 closure: the act of ‘shutting’ or closing something
🔘 claustrophobia: fear of ‘shut’ or enclosed spaces
🔘 enclose: to ‘shut’ something in on all sides
🔘 disclose: to ‘shut’ away secrecy and reveal information
🔘 foreclose: to ‘shut’ out the right to recover property due to debt

برملا کردن
افشا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disclose
اسم ( noun ) : disclosure
صفت ( adjective ) : _
قید ( adverb ) : _
گره گشایی ( در داستان و فیلمنامه )
بازنمود
آشکارگی
disclosure ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: افشا
تعریف: انتشار اطلاعات مربوط به یک شرکت که می تواند بر تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری یا قیمت سهام آن و داوری مردم دربارۀ شرکت تأثیر بگذارد
تجلّی ( در عرفان )
مثال:
Divine revelation is God's disclosure of himself

افشاگری
شفاف سازی ( کردن )
پدیداری و ظهور
شفاف سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)