discipline

/ˈdɪsəplən//ˈdɪsɪplɪn/

معنی: ترتیب، نظم، تادیب، انضباط، انتظام، تحت نظم و ترتیب در اوردن، تادیب کردن
معانی دیگر: رشته (تحصیلی یا پژوهشی)، زمینه (دانش)، نظم و ترتیب، آمودگی، بنواگری، آمودگری، خودداری، خودمهاری، خودلگامی، فرمانبرداری، لگام پذیری، اطاعت، (به ویژه در مورد کلیسا و صومعه و غیره) مقررات، قوانین، دستورالعمل ها، تنبیه، گوشمالی، تنبیه کردن، گوشمالی دادن، ادب کردن، سیاست کردن، منضبط کردن، دارای انضباط کردن

جمله های نمونه

1. discipline is the antidote for idleness
انضباط چاره ی تنبلی است.

2. discipline is the medicine for our social ills
انضباط داروی دردهای اجتماعی ما است.

3. discipline without love rarely straightens out anyone
انضباط بدون محبت به ندرت کسی را اصلاح می کند.

4. lax discipline
انضباط شل و ول

5. mental discipline
آمودگی فکری

6. military discipline
انضباط ارتشی

7. remiss discipline
انضباط شل و ول

8. rigorous discipline
انضباط شدید

9. stark discipline
انضباط شدید

10. stern discipline
انضباط خمش ناپذیر

11. strict discipline
انضباط شدید

12. weak discipline
انضباط کم

13. camouflage discipline
(ارتش) انضباط استتار،اصول و مقررات نهانسازی

14. to maintain discipline
انضباط را حفظ کردن

15. to relax discipline
انضباط را جدی نگرفتن

16. you must discipline yourselves to get up early in the morning and to take a cold bath
باید خود را منضبط کنید که صبح زود بیدار شوید و حمام آب سرد بگیرید.

17. a laxity in discipline
سهل انگاری در انضباط

18. they used to discipline students with whips
شاگردان را با شلاق ادب می کردند.

19. the commander praised the discipline of the troops
فرمانده فرمانبرداری افراد قشون را مورد ستایش قرار داد.

20. the students' lack of discipline offended the professor
بی انضباطی دانشجویان باعث رنجش استاد شد.

21. changes in the roman catholic discipline relating to fasting
تغییراتی در مقررات کلیسای کاتولیک در مورد روزه گیری

22. he is a stickler for discipline
در مورد انضباط وسواس دارد.

23. Discipline is the rock on which the game of golf is built.
[ترجمه گوگل]انضباط سنگی است که بازی گلف روی آن ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]Discipline سنگی است که در آن بازی گلف ساخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She was equally emphatic about the importance of discipline.
[ترجمه گوگل]او به همان اندازه بر اهمیت نظم و انضباط تاکید داشت
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه در مورد اهمیت انضباط، تاکید کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Order and discipline have been placed in the hands of headmasters and governing bodies.
[ترجمه گوگل]نظم و انضباط در دست مدیران و نهادهای حاکم قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]نظم و انضباط در دستان مدیران و نهاده ای حاکم قرار داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She keeps good discipline in class.
[ترجمه محمد] او انضباط را سر کلاس به خوبی رعایت می کند.
|
[ترجمه گوگل]او نظم و انضباط خوبی را در کلاس حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]او نظم و انضباط خوبی را در کلاس حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A decision was taken to discipline Marshall.
[ترجمه گوگل]تصمیمی برای تنبیه مارشال گرفته شد
[ترجمه ترگمان]تصمیمی گرفته شد تا مارشال را تربیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. There should be better discipline in schools.
[ترجمه گوگل]باید نظم و انضباط بهتری در مدارس برقرار شود
[ترجمه ترگمان]باید نظم و انضباط بهتری در مدارس وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It is alien to the school discipline.
[ترجمه فلاحی] این امر نسبتی با انظباط مدرسه ندارد.
|
[ترجمه گوگل]با نظم مدرسه بیگانه است
[ترجمه ترگمان]این برای نظم مدرسه غریبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Strict discipline is imposed on army recruits.
[ترجمه گوگل]نظم و انضباط سختی بر سربازان استخدام شده اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]انضباط شدیدی بر سربازان ارتش تحمیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

نظم (اسم)
order, arrangement, discipline, system, array, rank, regularity, verse, poetry, poem, rhyme, collocation, meter, rime

تادیب (اسم)
correction, discipline, crackdown, punishment

انضباط (اسم)
discipline

انتظام (اسم)
order, discipline

تحت نظم و ترتیب در اوردن (فعل)
discipline

تادیب کردن (فعل)
correct, amerce, discipline

تخصصی

[صنعت] نظم، انضباط، ترتیب، هماهنگی
[ریاضیات] نظم، انضباط، نظام، مجازات

انگلیسی به انگلیسی

• training; punishment; method, system; field of study
punish; bring order; train
discipline is the practice of making people obey rules and punishing them when they do not.
to discipline someone means to punish them for behaving badly or breaking rules.
discipline is also the quality of always behaving or working in a controlled way.
a discipline is a particular activity or subject; a formal use.
see also disciplined.

پیشنهاد کاربران

رشته تحصیلی
در متودولوژی RUP به معنای جریان کاری است.
habit
conduct
نظام مندی ، نظم مند کردن ، صورتبندی
نظام مندی ، نظام مند کردن
( خرده فروشی ) نظم و ترتیب و آراستگی فروشگاه
انضباط
مثال: The military requires strict discipline.
نیروهای نظامی نیاز به انضباط سخت دارند.
نظم ونَسَق
رشته، گرایش
رسته در امور نظامی
برخورد انظباطی
خانم شکوفه شاگرد و مرید disciple هست
رشته تحصیلی و پژوهشی تربیت و ادب تربیت و ادب کردن مستعد دستخوش رشته
i was going to discipline him.
میخواستم ادبش کنم.
رشتهٔ مطالعاتی/علمی/دانشگاهی/آکادمیک
discipline yourself to
.
عادت کنید که
[حقوق کار]
شیوه های تنبیه ( انضباطی )
1 - نظم و نظام.
2 - در برخی متون به عنوان رشته تحصیلی.
ساماندهی، تنسیق، تنظیم، انتظام، رتق و فتق
سامان دادن، نسق بخشیدن، نظم دادن/بخشیدن، تحت نظم و ترتیب درآوردن، قاعده مند کردن
دستورالعمل
Rule
( رشته تحصیلی ) یا ( رشته پژوهشی )
حوزه
discipline ( علوم نظامی )
واژه مصوب: انضباط
تعریف: قانون یا مجموعه قوانین حاکم بر رفتار یا فعالیت سربازان و دیگر نظامیان
[مدیریت]
به معنای سازمان یافته
رشته تحصیلی
به واژه interdiscipline دقت کنید
دانش رشته
To train ( someone ) to obey rules or a code of behaviour, using punishment to correct disobedience
To train
To teach
To train oneself to do something in a controlled and habitual way
authority
strictness
a firm hand
2.
a system of rules of conduct

قائده
رشته علمی
an area of studing in university
Cross - discipline
رشته ی مرتبط
رشته
انضباط
نظم
شاخه ( زمینه ) علمی
مقررات انضباطی - رویه انضباطی - خط مشی انضباطی
مقررات , تعلیم و تربیت
تربیت کودک
نظم دادن، مرتب کردن
synonym:arrange, organize
تربیت کردن
سرفصل
بخش
قسمت
در مقابل Content که به معنای محتوای سرفصل است.
لذا Content زیر مجموعه Discipline است.
مقررات
یکی از بخش های سیرک است که در هر بخش نمایشی متفاوت اجرا می شود
در کاربرد های روزمره بیشتر به معنای "نظم و تربیب دادن است ( سینونیم با arrange, marshal, colloocate )
و در متون آکادمیک به معنای رشته تحصیلی است.
برقرار باشید دوستان. ⚘🌷
رشتهٔ دانشگاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس