discernment

/ˌdɪˈsɜːrnmənt//dɪˈsɜːnmənt/

معنی: بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت
معانی دیگر: درایت، بینش، نیمادگری، نازک بینی، ژرف بینی، پی بری

جمله های نمونه

1. a quick discernment of the opponent's weaknesses
پی بردن سریع به نکات ضعف حریف

2. a novel which is full of discernment and tender feelings
رمانی که پر از ژرف نگری و احساسات لطیف است

3. William was a man of discernment, with an eye for quality.
[ترجمه نورا] ویلیام دارای شخصیتی ژرف اندیش، با قوه ی تشخیص ( جنس شناس ) بود.
|
[ترجمه گوگل]ویلیام مردی با شعور بود و به کیفیت نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]ویلیام مرد باهوشی بود، با نگاهی به کیفیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's clear that you are a person of discernment.
[ترجمه نورا] این واضح است که شما شخصی با بصیرت هستید.
|
[ترجمه گوگل]معلوم است که شما اهل بصیرت هستید
[ترجمه ترگمان]واضح است که شما آدم تشخیص هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He shows great discernment in his choice of friends.
[ترجمه گوگل]او در انتخاب دوستان خود دقت زیادی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او قدرت تشخیص دوستان خود را به خوبی نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had resolved to begin the communal discernment that he hoped would end the Standing on the Sunday after the Epiphany.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته بود که تشخیص جمعی را آغاز کند که امیدوار بود در یکشنبه پس از عید ظهور به پایان برسد
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته بود که قدرت تشخیص جمعی را که امیدوار بود در روز یکشنبه پس از اپیفانی در نظر بگیرد، آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some discernment she had, however, for had she not made most complimentary remarks about his filets de sole Murat?
[ترجمه گوگل]با این حال، او کمی تشخیص داشت، زیرا آیا او بیشتر اظهارات تحسین آمیز را در مورد پرونده های او تنها مورات بیان نکرده بود؟
[ترجمه ترگمان]با این حال، بعضی از discernment را که در این اواخر از مو مو به او گفته بود بر زبان نیاورده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At the lexical level the frame of discernment consists of words expressed as ordered sets of phonemes.
[ترجمه گوگل]در سطح واژگانی، چارچوب تشخیص شامل کلماتی است که به صورت مجموعه‌های مرتب واج بیان می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در سطح واژگانی چارچوب بصیرت متشکل از کلماتی است که به صورت منظم واج به کار برده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Valuing the wisdom of discernment theof pleasure without restraint and the joy of victory with integrity.
[ترجمه گوگل]ارزش دادن به حکمت تشخیص لذت بدون محدودیت و لذت پیروزی با صداقت
[ترجمه ترگمان]عقل و دانش را بدون خودداری و لذت پیروزی با صداقت و صداقت فرا می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Something that serves to obscure clear perception and discernment.
[ترجمه گوگل]چیزی که درک و تشخیص روشن را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]چیزی که به درک و تشخیص واضح و روشنی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had a lively discernment of injustice toward other men and toward himself.
[ترجمه گوگل]او بی عدالتی را نسبت به سایر مردان و نسبت به خود تشخیص می داد
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که نسبت به دیگران نسبت به دیگران بی انصافی می کند و نسبت به خودش نسبت به دیگران بی انصافی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two accumulative error indices are defined as the discernment signals of the fault detection in a liquid propellant rocket engine.
[ترجمه گوگل]دو شاخص خطای تجمعی به عنوان سیگنال تشخیص عیب در یک موتور موشک پیشران مایع تعریف می‌شوند
[ترجمه ترگمان]دو شاخص خطای جمع شونده به عنوان سیگنال های تشخیص خطای تشخیص خطا در موتور موشک سوخت مایع تعریف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our discernment of aid is not the belief but the necessity.
[ترجمه گوگل]تشخیص ما از کمک، اعتقاد نیست، بلکه ضرورت است
[ترجمه ترگمان]قوه تشخیص ما نه تنها عقیده بلکه ضرورت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He showed great discernment in his choice of wine.
[ترجمه گوگل]او در انتخاب شراب خود دقت زیادی نشان داد
[ترجمه ترگمان]او در انتخاب شراب خیلی احساس خوبی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sex addicts have poor discernment skills for choosing boyfriends.
[ترجمه گوگل]معتادان به سکس مهارت های تشخیص ضعیفی برای انتخاب دوست پسر دارند
[ترجمه ترگمان]معتادان به سکس مهارت های تشخیص ضعیفی برای انتخاب پسر دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

درک (اسم)
imbibition, apprehension, apperception, perception, realization, discernment, percept, uptake, gusto, percipience, sentience

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

بصیرت (اسم)
knowledge, intuition, insight, vision, foresight, discernment, discretion, clairvoyance, ken

تمیز (اسم)
discernment, distinction, identification, difference, contradistinction, discrimination

دریافت (اسم)
reception, inception, perception, discernment, comprehension, receipt, percipience, sentience

انگلیسی به انگلیسی

• understanding, insight, perception

پیشنهاد کاربران

Discernment is the ability to judge or perceive things clearly. It involves making wise and insightful judgments based on careful observation and understanding.
توانایی قضاوت یا درک واضح چیزها.
این شامل قضاوت عاقلانه و بصیرانه بر اساس مشاهده و درک دقیق است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
For instance, a good leader demonstrates discernment by making well - informed decisions.
In a group discussion, someone with discernment might be able to identify the underlying issues and propose effective solutions.
A person with discernment can easily differentiate between genuine and fake products.

ریزبینی و نکته سنجی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discern
✅️ اسم ( noun ) : discernment
✅️ صفت ( adjective ) : discerning / discernible
✅️ قید ( adverb ) : _
discernment ( noun ) =تشخیص، نکته سنجی، بازشناسی، تمایز، قوه تشخیص، فهیم، درک، بصیرت
Definition =توانایی قضاوت خوب درباره اشخاص و موارد/
examples:
1 - It's clear that you are a person of discernment.
...
[مشاهده متن کامل]

واضح است که شما شخصی فهیم هستید.
2 - Such progress involves an improvement of vision
چنین پیشرفتی شامل بهبود بصیرت است.
3 - It can be applied only if the evidence is independent and refers to the same frame of discernment.
ط در صورتی می توان از آن استفاده کرد که شواهد مستقل بوده و به همان چارچوب قوه تشخیص اشاره دارد.

قوه تشخیص، قضاوت و تصمیم گیری در مورد مسائل مختلف
قوه تشخیص، شمّ جنس شناسی در موضوعاتی نظیر هنر و موسیقی و . . . . که بتوان با آن قضاوت و نقد نمود

بپرس