disbelievingly

جمله های نمونه

1. He shook his head at her disbelievingly.
[ترجمه گوگل]ناباورانه سرش را برای او تکان داد
[ترجمه ترگمان]با ناباوری سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She picked up the telephone receiver, disbelievingly, and dialled the number of the card.
[ترجمه گوگل]او با ناباوری گیرنده تلفن را برداشت و شماره کارت را گرفت
[ترجمه ترگمان]گوشی تلفن را برداشت و با عصبانیت شماره کارت را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ma Chin laughed and shook her head disbelievingly.
[ترجمه گوگل]ما چین خندید و ناباورانه سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]مادر چین با ناباوری سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "What are you talkin' about?!" the biker says, disbelievingly.
[ترجمه گوگل]"در مورد چی حرف میزنی؟!" دوچرخه سوار ناباورانه می گوید
[ترجمه ترگمان]در مورد چی حرف می زنی؟ موتور سوار با ناباوری می گوید: TGMN_EM\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "No, no, " said one man, shaking his finger disbelievingly.
[ترجمه گوگل]مردی در حالی که انگشت خود را ناباورانه تکان داد گفت: نه، نه
[ترجمه ترگمان]یک نفر با ناباوری انگشتش را تکان داد و گفت: نه، نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• distrustfully, suspiciously, in the manner of not believing

پیشنهاد کاربران

بپرس