disbelief

/ˌdɪsbəˈliːf//ˌdɪsbɪˈliːf/

معنی: بی ایمانی، بی اعتقادی
معانی دیگر: ناباوری

جمله های نمونه

1. the smile that was testimony of disbelief
لبخندی که نشان ناباوری بود

2. we listened to him in absolute disbelief
با ناباوری کامل به حرف های او گوش کردیم.

3. His response was one of complete disbelief.
[ترجمه گوگل]پاسخ او یک ناباوری کامل بود
[ترجمه ترگمان]واکنش او با ناباوری کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He raised his eyebrows in mock disbelief.
[ترجمه گوگل]در کمال ناباوری ابروهایش را بالا انداخت
[ترجمه ترگمان]با ناباوری ابروانش را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gazed at me in disbelief when I told her the news.
[ترجمه گوگل]وقتی این خبر را به او گفتم با ناباوری به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را به او گفتم با ناباوری به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He listened in disbelief to this extraordinary story.
[ترجمه گوگل]او با ناباوری به این داستان خارق العاده گوش داد
[ترجمه ترگمان]او با ناباوری به این داستان فوق العاده گوش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He shook his head in disbelief.
[ترجمه گوگل]ناباورانه سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]با ناباوری سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It left us reeling with disbelief.
[ترجمه گوگل]ما را در ناباوری فرو برد
[ترجمه ترگمان]ناباورانه سرم را تکان دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her mouth dropped open in disbelief.
[ترجمه گوگل]دهانش در کمال ناباوری باز ماند
[ترجمه ترگمان]دهانش با ناباوری باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His eyes were wide in disbelief.
[ترجمه گوگل]چشمانش در ناباوری گشاد شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از ناباوری گشاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To my horrified disbelief, the animal was running towards me.
[ترجمه گوگل]در کمال ناباوری وحشتناک من، حیوان به سمت من می دوید
[ترجمه ترگمان]با ناباوری و وحشت زده ام، حیوان به طرف من می دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She gazed at him in horrified disbelief.
[ترجمه گوگل]او با ناباوری وحشتناک به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]با ناباوری به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's natural to react with disbelief if your child is accused of bullying.
[ترجمه گوگل]اگر فرزند شما متهم به قلدری باشد، طبیعی است که با ناباوری واکنش نشان دهید
[ترجمه ترگمان]اگر کودک متهم به گردن کلفتی است، این طبیعی است که با disbelief واکنش نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They sat there in shock and disbelief.
[ترجمه گوگل]با تعجب و ناباوری آنجا نشستند
[ترجمه ترگمان]آن ها با ناباوری و ناباوری آنجا نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If you don't mind suspending your disbelief, you should enjoy this movie.
[ترجمه گوگل]اگر از تعلیق ناباوری خود ناراحت نیستید، باید از این فیلم لذت ببرید
[ترجمه ترگمان]اگر از این فیلم خوشت نیاید، باید از این فیلم لذت ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ایمانی (اسم)
unfaith, disbelief, unbelief, impiety

بی اعتقادی (اسم)
disbelief, unbelief, incredulity

انگلیسی به انگلیسی

• lack of belief; amazement, astonishment
disbelief is not believing that something is true or real.

پیشنهاد کاربران

A feeling that something is not true or does not exist
ناباورانه
بی اعتمادی
بی ایمانی
ناباوری

بپرس