disbar

/ˌdɪˈsbɑːr//dɪsˈbɑː/

معنی: از شغل وکالت محروم کردن
معانی دیگر: (حقوق) ممنوع الوکاله کردن، سلب صلاحیت (از وکیل) کردن

جمله های نمونه

1. The lawyer was disbarred from practicing again.
[ترجمه گوگل]وکیل دوباره از تمرین محروم شد
[ترجمه ترگمان]وکیل دوباره از تمرین محروم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The lawyer was disbarred from practice when he was round guilty of unlawful acts.
[ترجمه گوگل]این وکیل به دلیل مجرمیت او در انجام کارهای غیرقانونی از کار منع شد
[ترجمه ترگمان]زمانی که او در مورد اقدامات غیرقانونی مجرم شناخته شد، وکیل از عمل برکنار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An eminent judge has been disbarred for accepting bribes.
[ترجمه گوگل]یک قاضی برجسته به دلیل دریافت رشوه از خدمت برکنار شده است
[ترجمه ترگمان]یک قاضی برجسته برای قبول رشوه از کار اخراج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His poor health disbarred him from further service in the army.
[ترجمه گوگل]وضعیت نامناسب سلامتی او را از ادامه خدمت در ارتش محروم کرد
[ترجمه ترگمان]سلامت poor او را از خدمت بیشتر در ارتش معاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They disbarred the lawyer from practice.
[ترجمه گوگل]آنها وکیل را از کار منع کردند
[ترجمه ترگمان]اونا وکیل رو از کار اخراج کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Referee Commission may disbar any official or competitor who does not comply with this regulation.
[ترجمه گوگل]کمیسیون داوران می تواند هر مقام یا مسابقه ای را که از این مقررات پیروی نمی کند محروم کند
[ترجمه ترگمان]کمیسیون داور می تواند هر مقام یا رقیبی را که مطابق با این مقررات عمل نکرده است لغو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prosecutor in the case was recently disbar red and given a day in jail.
[ترجمه گوگل]دادستان پرونده اخیراً محروم شد و به یک روز زندان محکوم شد
[ترجمه ترگمان]دادستان در این پرونده به تازگی قرمز شد و یک روز در زندان به سر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Roy learns that his political opponents plan to disbar him for an ethical lapse, but he vows to remain a lawyer until he dies.
[ترجمه گوگل]روی متوجه می‌شود که مخالفان سیاسی‌اش قصد دارند او را برای یک نقص اخلاقی محروم کنند، اما او قول می‌دهد تا زمانی که بمیرد وکیل بماند
[ترجمه ترگمان]روی آن یاد می گیرد که مخالفان سیاسی او قصد دارند او را برای یک مشکل اخلاقی از بین ببرند، اما او قول می دهد تا زمانی که او بمیرد، یک وکیل باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Anyway, through a number of slips, he got into trouble and was disbarred.
[ترجمه گوگل]به هر حال، با چند لغزش، او دچار مشکل شد و محروم شد
[ترجمه ترگمان]به هر حال، از طریق چند تکه کاغذ به دردسر افتاد و از کار برکنار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Estrada was fired from his job as an assistant U. S. attorney and disbarred.
[ترجمه گوگل]استرادا از شغل خود به عنوان دستیار وکیل در ایالات متحده اخراج و اخراج شد
[ترجمه ترگمان]استرادا، به عنوان دستیار زیر، از شغل خود برکنار شد اس وکیل و disbarred
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bar association condemned the lawyer's actions but did not disbar him.
[ترجمه گوگل]کانون وکلای دادگستری اقدامات وکیل را محکوم کرد اما او را منع نکرد
[ترجمه ترگمان]انجمن وکلا اقدامات وکیل را محکوم کرد اما او را اخراج نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از شغل وکالت محروم کردن (فعل)
disbar

تخصصی

[حقوق] ممنوع الوکاله کردن وکیل، تعلیق جواز وکالت وکیل توسط دادگاه

انگلیسی به انگلیسی

• expel a lawyer from the legal profession

پیشنهاد کاربران

to make someone unable to continue working as a lawyer, especially because they have done something wrong
از شغل وکالت به دلیل انجام کار نادرست، محروم شدن
The former attorney had been disbarred for fraud

بپرس