disarray

/ˌdɪsəˈreɪ//ˌdɪsəˈreɪ/

معنی: ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی
معانی دیگر: نابسامانی، آشفتگی، درهم برهمی، به هم ریختگی، بی سرو سامانی، نابسامان کردن، آشفته کردن، به هم ریختن، (نظم چیزی را) به هم زدن، (جامه) نامرتبی، به هم خوردگی، (قدیمی) لباس کندن، (جامه از تن) درآوردن

جمله های نمونه

1. to throw into disarray
نابسامان کردن

2. the country's finances were in disarray
اوضاع مالیه ی کشور دستخوش نابسامانی شده بود.

3. the room was in studied disarray
اتاق تعمدا در هم ریخته شده بود.

4. the soldiers left the battlefield in disarray
سربازان با بی نظمی میدان نبرد را ترک کردند.

5. his death has left the company in complete disarray
مرگ او شرکت را دچار نابسامانی کامل کرده است.

6. The nation is in disarray following rioting led by the military.
[ترجمه گوگل]پس از شورش هایی که توسط ارتش رهبری می شود، ملت در آشفتگی به سر می برد
[ترجمه ترگمان]ملت آشفته و آشفته پس از شورش به رهبری ارتش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His personal life fell into disarray when his wife left him.
[ترجمه گوگل]وقتی همسرش او را ترک کرد، زندگی شخصی او به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]وقتی همسرش او را ترک کرد زندگی شخصی او درهم و آشفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This left the Liberal Party in total disarray .
[ترجمه گوگل]این امر حزب لیبرال را در آشفتگی کامل قرار داد
[ترجمه ترگمان]این موضوع، حزب لیبرال را در آشفتگی کلی ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The complete disarray of the opposition parties leaves the field clear for the government to implement urgent reforms.
[ترجمه گوگل]به هم ریختگی کامل احزاب اپوزیسیون، میدان را برای دولت برای اجرای اصلاحات فوری باز می کند
[ترجمه ترگمان]بی نظمی کامل احزاب مخالف، زمین را برای دولت روشن می کند تا اصلاحات ضروری را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The delay threw the entire timetable into disarray.
[ترجمه گوگل]این تاخیر کل جدول زمانی را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]این تاخیر، کل جدول زمانی را به بی نظمی انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The peace talks broke up in disarray.
[ترجمه گوگل]مذاکرات صلح با بی نظمی شکست خورد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات صلح با بی نظمی آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We're decorating, so everything's in complete disarray at home.
[ترجمه گوگل]ما در حال تزئین هستیم، بنابراین همه چیز در خانه کاملاً به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]همه چیز در خانه درهم و درهم و درهم و برهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The naughty pupils disarray the class.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان شیطون کلاس را به هم می ریزند
[ترجمه ترگمان]بچه های شیطان هم کلاس را آشفته کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our plans were thrown into disarray by the rail strike.
[ترجمه گوگل]برنامه های ما با اعتصاب راه آهن بهم ریخت
[ترجمه ترگمان]نقشه های ما در اثر برخورد با نرده ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our plans were thrown into disarray by her arrival.
[ترجمه گوگل]با آمدن او برنامه های ما به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]نقشه ما از ورود او درهم و درهم شکسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Changing offices has left my papers in complete disarray.
[ترجمه گوگل]تغییر دفتر باعث شده است که اوراق من کاملاً به هم ریخته باشد
[ترجمه ترگمان]تغییر دفاتر اوراق من را با بی نظمی کامل ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژولیدگی (اسم)
abashment, disarrangement, bewilderment, confusion, derangement, disarray, disorder, disorderliness, tousle

اغتشاش (اسم)
bewilderment, confusion, disarray, turbulence, rummage, anarchy, babel, commotion, sedition, turbulency, garboil, topsy-turvydom

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

درهم و برهمی (اسم)
confusion, disarray, clutter, muss, mash, hugger-mugger, welter, misrule, mix-up, topsy-turvydom

انگلیسی به انگلیسی

• lack of order, mess
cause disorder, cause confusion
if people or things are in disarray, they have become confused and disorganized; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Disorder or a lack of organization; a chaotic state
🔍 مترادف: Disorder, confusion
✅ مثال: The disarray in her room made it hard to find anything she needed before the trip
The infantry fell back in disarray
پیاده نظام نابسامان و آشفته ( از میدان جنگ/نبرد ) عقب نشستند
به هم ریختی میشه و البته بگم The house is in disarrayمیشه خانه ی بهم ریخته
آشفتگی. هرج و مرج. به هم ریختگی
هرج و مرج
آشوب

بپرس