disapproving

جمله های نمونه

1. parviz's parents were disapproving of his bohemian way of life
والدین پرویز از زندگی قلندر وار او دل خوشی نداشتند.

2. Janet gave him a disapproving look.
[ترجمه احسان] جنت با نارضایتی به او نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]جانت نگاهی ناپسند به او انداخت
[ترجمه ترگمان]جنت نگاه ناخوشایندی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her father threw a disapproving glance at her.
[ترجمه گوگل]پدرش نگاهی ناپسند به او انداخت
[ترجمه ترگمان]پدرش نگاهی حاکی از ناراحتی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sounded disapproving as we discussed my plans.
[ترجمه Sina] هنگامی که ما در مورد برنامه هایم بحث کردیم، او به نظر مخالف ( انگار که برنامه ها غلط یا بد است ) بود .
|
[ترجمه گوگل]وقتی درباره برنامه‌های من بحث می‌کردیم، صدای او ناپسند بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که درباره نقشه های من بحث می کردیم ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A disapproving frown settled on her face.
[ترجمه Sina] یک اخم به نشانه ی ناراضی بودن او ، بر روی صورتش نشست
|
[ترجمه گوگل]اخم ناپسندی روی صورتش نشست
[ترجمه ترگمان]اخمی حاکی از نارضایتی بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mother gave me a disapproving look.
[ترجمه Sina] مادرم یک نگاه که پر از مخالفت و نارضایتی بود به من کرد .
|
[ترجمه گوگل]مادر نگاهی ناپسند به من انداخت
[ترجمه ترگمان]مادر نگاهی حاکی از ناراحتی به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her disapproving parents refused to attend her wedding.
[ترجمه گوگل]والدین مخالف او از شرکت در مراسم عروسی او خودداری کردند
[ترجمه ترگمان]والدینش از شرکت در مراسم عروسی او خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Above it hung a picture of a disapproving man who I presumed was Sefton Hamilton's grandfather.
[ترجمه گوگل]در بالای آن عکسی از مردی ناراضی آویزان بود که تصور می‌کردم پدربزرگ سفتون همیلتون است
[ترجمه ترگمان]بالاتر از آن تصویری از مردی با ناخشنودی آویخته بود که من تصور می کردم پدربزرگ Sefton است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was getting disapproving looks from the people around me.
[ترجمه پریا] مردم اطرافم به من نگاه های بد میکردن
|
[ترجمه گوگل]نگاه های ناپسندی از اطرافیانم دریافت می کردم
[ترجمه ترگمان]من داشتم از مردم دور و بر خودم نگاه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The disapproving proscriptions of puritanism could not have squeezed all impropriety from the area.
[ترجمه گوگل]ممنوعیت‌های ناپسند پیوریتانیسم نمی‌توانست تمام ناشایستگی‌ها را از منطقه بیرون کند
[ترجمه ترگمان]The پاک و پاک و پاک و پاک و پاک و منزه از این ناحیه به هیچ وجه امکان نداشت که all را از این منطقه دور کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would you have put on your disapproving hat and talked about tangled webs and reaping what you sow?
[ترجمه گوگل]آیا کلاه نارضایتی خود را بر سر می گذاشتید و از تارهای در هم پیچیده و درو کردن آنچه می کارید صحبت می کردید؟
[ترجمه ترگمان]ممکن است کلاه ناراضی خود را بپوشی و در مورد تار عنکبوتی هم حرف بزنی و هر چی you درو کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He wagged a disapproving finger.
[ترجمه گوگل]انگشت مخالفت را تکان داد
[ترجمه ترگمان]او انگشتش را به نشانه مخالفت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mrs. Newman shook her head with a disapproving cluck.
[ترجمه گوگل]خانم نیومن با صدایی ناپسند سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]خانم Newman سرش را با ناراحتی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Suddenly, behind the disapproving odor, way way back behind it, she smelled another thing.
[ترجمه گوگل]ناگهان، پشت بوی ناپسند، خیلی پشت سرش، بوی دیگری به مشامش رسید
[ترجمه ترگمان]ناگهان، پشت بوی ناخوشایند، راه برگشت به پشت آن، بوی دیگری را حس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• expressing disapproval
a disapproving action or expression indicates that you do not like someone or something or that you think their opinions or actions are wrong.

پیشنهاد کاربران

به ساز کسی یا چیزی نرقصیدن، درکل همون مخالفت معنی میده.
مخالفت آمیز. حاکی از مخالفت. شاکی. ناراضی
اتهام
ناپسند
نامناسب، غیرقابل قبول
ناخشنود، ناموافق
ناخوشنود، ناموافق، مخالف
مخالف , ناراضی ؛ ناخوشایند
# She gave him a disapproving look
# He sounded disapproving as we discussed my plans
# disapproving odor
ناخوشایند
مخالف
و
بد - منفی ( مثلا disapproving adjectives )
مخالف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس