disambiguate

/ˌdɪsæmˈbɪɡjueɪt//ˌdɪsæmˈbɪɡjueɪt/

(زبان شناسی) ابهام زدایی کردن، گنگی زدایی کردن

جمله های نمونه

1. The semantic elements represented by the radicals were not always added because they were needed as disambiguating elements.
[ترجمه گوگل]عناصر معنایی ارائه شده توسط رادیکال ها همیشه اضافه نمی شدند زیرا به عنوان عناصر ابهام زدایی مورد نیاز بودند
[ترجمه ترگمان]عناصر معنایی نشان داده شده توسط رادیکال ها همیشه اضافه نشده اند زیرا به عنوان عناصر disambiguating مورد نیاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In order to disambiguate the sentence "He lectured on the famous passenger ship. "you'll have to write either "lectured about"or"lectured on board"
[ترجمه گوگل]برای رفع ابهام جمله "او در کشتی مسافربری معروف سخنرانی کرد "
[ترجمه ترگمان]برای جبران این حکم \"او در مورد کشتی مسافربری معروف سخنرانی کرد و گفت:\" شما باید \"سخنرانی\" یا \"سخنرانی درباره کشتی\" بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In order to disambiguate, there forms expanded ontology model, which contains comprehensive information of words, and it can provide effective structure and storage.
[ترجمه گوگل]به منظور ابهام‌زدایی، مدل هستی‌شناسی گسترش‌یافته‌ای شکل می‌گیرد که حاوی اطلاعات جامعی از کلمات است و می‌تواند ساختار و ذخیره‌سازی مؤثری را ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]به منظور disambiguate، یک مدل هستی شناسی توسعه یافته وجود دارد که حاوی اطلاعات جامع از کلمات است و می تواند ساختار و نگهداری موثر را فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Note that, at this point, I chose to disambiguate the nouns and the verb only to make a basic point.
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که در این مرحله، فقط برای بیان یک نکته اساسی، ابهام زدایی از اسم ها و فعل را انتخاب کردم
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که در این نقطه، من تصمیم گرفتم که اسم ها را با فعل و انفعال ترکیب کنم تا یک نکته اساسی بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, it might not be necessary to disambiguate an entire text: a thoroughly representative abstract might be sufficient.
[ترجمه گوگل]با این حال، ممکن است نیازی به رفع ابهام از کل متن نباشد: یک چکیده کاملاً نماینده ممکن است کافی باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، ممکن است لازم نباشد که یک متن کامل ایجاد شود: یک انتزاعی کامل، ممکن است کافی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It may be possible to disambiguate by using fully qualified names.
[ترجمه گوگل]ممکن است بتوان با استفاده از نام‌های کاملاً واجد شرایط ابهام زدایی کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن است با استفاده از نام های کاملا واجد شرایط امکان پذیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One reason is to disambiguate homophones.
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل این است که هموفون ها را ابهام زدایی کنیم
[ترجمه ترگمان]یک دلیل این است که disambiguate homophones
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Do the major search engines ask you to disambiguate your request?
[ترجمه گوگل]آیا موتورهای جستجوی اصلی از شما می خواهند که درخواست خود را ابهام کنید؟
[ترجمه ترگمان]موتورهای جستجوی عمده از شما می خواهند درخواست تان را تایید کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To help disambiguate output from different requests, it also logs a request parameter used as an identifier.
[ترجمه گوگل]برای کمک به ابهام‌زدایی خروجی از درخواست‌های مختلف، یک پارامتر درخواست که به عنوان شناسه استفاده می‌شود را نیز ثبت می‌کند
[ترجمه ترگمان]برای کمک به خروجی disambiguate از درخواست های مختلف، همچنین پارامتر درخواست مورد استفاده بعنوان یک شناسه را log ها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you disambiguate this statement?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این گفته را ابهام کنید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی این بیانیه رو اجرا کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The system involves classifying lip-patterns which look alike and providing cues to disambiguate them.
[ترجمه گوگل]این سیستم شامل طبقه بندی الگوهای لب که شبیه هم هستند و ارائه نشانه هایی برای رفع ابهام آنها است
[ترجمه ترگمان]این سیستم شامل طبقه بندی الگوهایی است که به طور یک سان به نظر می رسند و نشانه هایی را برای disambiguate کردن آن ها فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A method based on the bayes and machine readable dictionary was proposed, which could disambiguate by the training of a small-scale corpus and the definition of semantic in machine dictionary.
[ترجمه گوگل]روشی مبتنی بر دیکشنری bayes و ماشین خواندنی پیشنهاد شد که می تواند با آموزش یک پیکره در مقیاس کوچک و تعریف معنایی در فرهنگ لغت ماشینی ابهام کند
[ترجمه ترگمان]یک روش مبتنی بر فرهنگ لغت قابل خواندن و خواندن ماشین پیشنهاد شد، که می تواند با آموزش یک پیکره زبانی در مقیاس کوچک و تعریف معنایی در فرهنگ لغت ماشین به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When you have multiple siblings with the same name, you can disambiguate the sibling you want by using the index notation.
[ترجمه گوگل]هنگامی که چندین خواهر و برادر با نام یکسان دارید، می توانید با استفاده از نماد شاخص، خواهر و برادر مورد نظر خود را رفع ابهام کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما چندین خواهر و برادر با همین نام دارید، می توانید the که می خواهید با استفاده از نماد شاخص انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. so anyone creating an XPath has to be prepared to create new prefixes to disambiguate these collisions, and make sure those prefixes don't collide with any others already in use.
[ترجمه گوگل]بنابراین هر کسی که یک XPath ایجاد می کند باید آماده ایجاد پیشوندهای جدید برای رفع ابهام از این برخوردها باشد و مطمئن شود که این پیشوندها با هیچ پیشوند دیگری که قبلاً استفاده شده است برخورد نمی کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین هر کسی که یک XPath بسازد، باید برای ایجاد prefixes جدید برای disambiguate این برخوردها آماده باشد، و اطمینان حاصل کند که پیشوندها با استفاده از آن ها با استفاده از آن ها برخورد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• remove ambiguity, make clear, make not ambiguous; establish a grammatical interpretation for

پیشنهاد کاربران

to show the differences between two or more meanings clearly
نشان دادن تفاوت بین دو یا چند معنی به وضوح
****************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Good dictionary definitions disambiguate between similar meanings.
These words can never be fully disambiguated by part - of - speech alone.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disambiguate
ابهام زدایی
رفع ابهام
وابیساریدن = وا ( پیشوند نفی ) _ بیسار
شفاف سازی
تفکیک کردن

بپرس