disallow

/ˌdɪsəˈlaʊ//ˌdɪsəˈlaʊ/

معنی: رد کردن، نپذیرفتن، قائل نشدن، روا نداشتن
معانی دیگر: اجازه ندادن، مجاز نشناختن، مردود دانستن، وارد ندانستن

جمله های نمونه

1. The referee disallowed the try for a forward pass.
[ترجمه گوگل]داور تلاش برای پاس رو به جلو را رد کرد
[ترجمه ترگمان]داور این تلاش را برای عبور به جلو ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Coventry had a goal disallowed for offside.
[ترجمه گوگل]کاونتری یک گل به دلیل آفساید مردود اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]کاونتری یک گل برای offside داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The goal was disallowed because Wark was offside.
[ترجمه گوگل]این گل به دلیل آفساید بودن وارک مردود اعلام شد
[ترجمه ترگمان]گل به این دلیل ممنوع شد چون Wark در offside بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The chairman disallowed the veracity of his report.
[ترجمه گوگل]رئیس صحت گزارش خود را رد کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس صحت گزارش خود را تکذیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To everyone's amazement, the goal was disallowed.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب همه، گل مردود اعلام شد
[ترجمه ترگمان]هدف از حیرت همه، هدف از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The goal was disallowed for offside.
[ترجمه گوگل]گل به دلیل آفساید مردود اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این هدف برای offside ممنوع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Machester United had a goal disallowed for being offside.
[ترجمه محمد] منچستر یونایتد یه گل زد که به خاطر خطای آفساید رد شد
|
[ترجمه گوگل]یک گل برای ماچستریونایتد به دلیل آفساید مردود اعلام شد
[ترجمه ترگمان]Machester متحده هدفی داشت که به خاطر offside بودن مجاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The England team had two goals disallowed.
[ترجمه گوگل]تیم انگلیس دو گل مردود داشت
[ترجمه ترگمان]تیم انگلیس دو گل به تصویب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rush had a 45th-minute goal disallowed for offside.
[ترجمه گوگل]راش یک گل دقیقه 45 را به دلیل آفساید مردود اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]راش یک گل ۴۵ دقیقه ای برای offside داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Internal Revenue Service sought to disallow the payments.
[ترجمه گوگل]سرویس درآمد داخلی به دنبال این بود که پرداخت ها را ممنوع کند
[ترجمه ترگمان]سرویس درآمد داخلی به دنبال اجازه دادن به پرداخت ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her claim was disallowed on the ground that she had not paid her premium.
[ترجمه گوگل]ادعای او به این دلیل که حق بیمه خود را پرداخت نکرده بود رد شد
[ترجمه ترگمان]ادعای او این بود که روی زمین ولو شده بود و حق بیمه او را نپرداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When the goal was disallowed they chalked it up to a bad referee decision.
[ترجمه گوگل]وقتی گل مردود اعلام شد، آنها آن را به تصمیم داور بد نشان دادند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که هدف از این کار ممنوع شد، آن ها تصمیم داور بدی را برای داور اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They disallowed our claim for compensation.
[ترجمه گوگل]آنها ادعای ما برای غرامت را رد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعای ما برای جبران خسارت را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The referee disallowed the goal.
[ترجمه گوگل]داور گل را مردود اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]داور هدف را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We would disallow any involving the mediation of language, including, of course, the belief that it believes.
[ترجمه گوگل]ما هرگونه وساطت زبان، از جمله، البته، اعتقاد به آن را نمی پذیریم
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نمی دهیم که هر گونه میانجی گری زبان، از جمله، اعتقاد به اعتقاد به آن را رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

قائل نشدن (فعل)
disallow

روا نداشتن (فعل)
disallow

تخصصی

[حقوق] قبول نکردن، رد کردن، مردود شناختن، مجاز ندانستن

انگلیسی به انگلیسی

• forbid, prohibit, disqualify, reject
if an action or claim is disallowed, it is not accepted or not approved by people in authority; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس