disagreement

/ˌdɪsəˈɡriːmənt//ˌdɪsəˈɡriːmənt/

معنی: مخالفت، نا سازگاری، مغایرت، اختلاف، عدم توافق، عدم موافقت، عدم قبول
معانی دیگر: ناهماندیشی، ناهمدلی، ناهمداستانی، کیاگنی، اختلاف نظر، تناقص، منافات، ناهم جوری، ناهم سانی، ناهم خوانی، ناجوری، مشاجره، دعوا، جدال، ستیز، کشمکش، بگومگو، بحث و مرافعه، مخالفت ورزی، امتناع، استنکاف، سرباززنی، پادی

جمله های نمونه

1. a disagreement between accounts
نخواندن حساب ها با هم

2. intraparty disagreement
اختلافات درون حزبی

3. the disagreement affected his feelings about his brother
آن اختلاف احساس او را در مورد برادرش تحت تاثیر قرار داد.

4. their disagreement was over money
ناسازگاری آنها سر پول بود.

5. their disagreement was over politics
عدم توافق آتها بر سر سیاست بود.

6. a family disagreement
کشمکش خانوادگی

7. the settlement of a disagreement
رفع اختلاف

8. the upshot of this disagreement was the growth of hostility
زیاد شدن خصومت پیامد این عدم توافق بود.

9. the subject of dispute and disagreement
مایه ی بحث و عدم توافق

10. he made capital of his enemies' disagreement
او از اختلاف دشمنان خود حداکثر استفاده را برد.

11. It's ridiculous - we have a tiny disagreement and you blow the whole thing out of proportion!
[ترجمه گوگل]مضحک است - ما یک اختلاف کوچک داریم و شما همه چیز را نامتناسب می کنید!
[ترجمه ترگمان]مسخره است - ما یک اختلاف کوچک داریم و شما همه چیز را خراب می کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He could not forbear from expressing his disagreement.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست از ابراز مخالفت خودداری کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست از ابراز مخالفت خود خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She expressed disagreement with the government's policy.
[ترجمه گوگل]او با سیاست های دولت مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان]او با سیاست دولت مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The things she said were always in disagreement, with the teacher or another member of the class.
[ترجمه گوگل]چیزهایی که او می گفت همیشه با معلم یا یکی دیگر از اعضای کلاس مخالف بود
[ترجمه ترگمان]چیزهایی که او می گفت همیشه مخالف بود، معلم یا یکی دیگر از اعضای کلاس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A disagreement arose over who should pay for the trip.
[ترجمه گوگل]در مورد اینکه چه کسی باید هزینه سفر را پرداخت کند، اختلاف نظر ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]اختلاف نظر بر سر این که چه کسی باید هزینه سفر را بپردازد، مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She found herself drawn into a disagreement between two of her neighbours.
[ترجمه behnam] او خودش را کشیده شده به اختلاف بین دو همسایه اش یافت
|
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که بین دو نفر از همسایه هایش اختلاف نظر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]متوجه شد که بین دو نفر از همسایگانش یک اختلافی بینشان پیش آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was a source of disagreement between the two states.
[ترجمه گوگل]این منشأ اختلاف بین دو کشور بود
[ترجمه ترگمان]این یک منبع اختلاف بین دو ایالت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. OK, this seems to be an area of disagreement, so let's put it to the ballot.
[ترجمه گوگل]خوب، به نظر می رسد که این یک منطقه اختلاف نظر است، پس بیایید آن را به صندوق رأی بگذاریم
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، به نظر می رسد که این منطقه ای از عدم توافق باشد، پس بیایید آن را به صندوق واگذار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There was disagreement among the agency's board of governors.
[ترجمه گوگل]در میان شورای حکام آژانس اختلاف نظر وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در میان اعضای هیات مدیره، اختلاف نظر وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالفت (اسم)
resistance, gainsay, objection, contrast, antagonism, contrariness, defiance, opposition, disagreement, disaccord, repugnance, contradiction, contrariety, nonconformity, dissidence

نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

مغایرت (اسم)
conflict, contention, disagreement, repugnance, contradiction, variance, otherness, contradictoriness, contrariety

اختلاف (اسم)
friction, quarrel, cross, discord, division, variation, disagreement, difference, schism, schismatism, scissoring, variance, disparity, discrepancy, dissension, versatility, inequality, mean square deviation

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

عدم موافقت (اسم)
disagreement, nonconformity

عدم قبول (اسم)
disagreement, intolerancy

انگلیسی به انگلیسی

• difference of opinion; unsuitability, disparity
disagreement is the act of indicating that you object to something that you find unacceptable.
a disagreement is also a dispute or argument in which two or more people cannot agree about something.
if people are in disagreement, they have different opinions about something.
disagreement is also differences between two or more accounts, results, totals, etc, which indicate that they cannot all be correct.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disagree
✅️ اسم ( noun ) : disagreement
✅️ صفت ( adjective ) : disagreeable
✅️ قید ( adverb ) : disagreeably
مخالفت، قبول نداشتن، عدم توافق
مجادله

بپرس