disagreeable

/ˌdɪsəˈɡriːəbl̩//ˌdɪsəˈɡriːəbl̩/

معنی: مغایر، نا سازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع
معانی دیگر: ناخوشایند، (بو و مزه) بد، بدمزه، بدبو، زننده، آدم بد قلق، کیاگن، دوست نداشتنی، نچسب، دعوایی، بدخلق، ناسازوار

جمله های نمونه

1. he is very disagreeable
آدم بدقلقی است.

2. this food has a disagreeable smell and taste
این خوراک بو و طعم ناخوشایندی دارد.

3. The conversation was disagreeable to him.
[ترجمه گوگل]گفتگو برای او نامطلوب بود
[ترجمه ترگمان]گفتگو با او نامطبوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The service is disagreeable here.
[ترجمه گوگل]این سرویس در اینجا نامطلوب است
[ترجمه ترگمان]اینجا خدمات ناخوشایندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Are you always as disagreeable as this when you don't get what you want?
[ترجمه گوگل]آیا وقتی به آنچه می‌خواهید نمی‌رسید همیشه به همین اندازه ناسازگار هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو همیشه وقتی چیزی که دلت می خواد گیرت نمی اد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She said some very disagreeable things.
[ترجمه گوگل]او چیزهای بسیار ناپسندی گفت
[ترجمه ترگمان]چیزهای خیلی ناخوشایندی را به او گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She could be wayward, petulant, and disagreeable.
[ترجمه گوگل]او ممکن است متعصب، متکبر و ناسازگار باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن بود دختر سرکش و سرکش و نامطبوع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The landlord is an extremely disagreeable man. Have as little to do with him as possible.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه مردی به شدت نامطلوب است تا حد امکان کمتر با او کاری داشته باشید
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار مرد بسیار نامطبوعی است تا آنجا که امکان دارد با او کاری نداشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It never rendered him mean or even disagreeable.
[ترجمه گوگل]هرگز او را بدجنس یا حتی ناپسند نمی کرد
[ترجمه ترگمان]هرگز او را به این معنا و یا حتی نامطبوع جلوه نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's the most disagreeable man I've ever met.
[ترجمه گوگل]او نامطلوب ترین مردی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه ترگمان]او زیباترین مردی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Aspects of his work, his life style, are disagreeable to him in the extreme.
[ترجمه گوگل]جنبه‌های کار، سبک زندگی‌اش، برای او بسیار ناپسند است
[ترجمه ترگمان]Aspects از کارش، سبک زندگی، برای او نامطبوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That sheep dip is singularly disagreeable to a golden eagle is one reason for its rarity.
[ترجمه گوگل]این که غوطه ور شدن گوسفند برای یک عقاب طلایی به طور خاص ناپسند است، یکی از دلایل نادر بودن آن است
[ترجمه ترگمان]یک عقاب طلایی تنها دلیلی برای یک عقاب طلایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In fact, she was a very selfish, disagreeable, bad-tempered little girl.
[ترجمه گوگل]در واقع، او دختر کوچکی بسیار خودخواه، ناسازگار و بداخلاق بود
[ترجمه ترگمان]در واقع، او یک دختر کوچک و بداخلاق و بداخلاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the smell was disagreeable and she was afraid that the white linen would burst into flame.
[ترجمه گوگل]اما بوی ناخوشایند بود و می ترسید که کتانی سفید شعله ور شود
[ترجمه ترگمان]اما این بو نامطبوع بود و از آن می ترسید که رخت سفید به درون آتش زبانه بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Muriel is perhaps this author's most disagreeable character, though she is not seen without pity.
[ترجمه گوگل]موریل شاید نامطلوب ترین شخصیت این نویسنده باشد، اگرچه او بدون ترحم دیده نمی شود
[ترجمه ترگمان]موریل با اینکه او را ندیده بود گفت: موریل، شاید این نویسنده most نویسنده این نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

ناسازگار (صفت)
abhorrent, adverse, incompatible, discordant, alien, disagreeable, poor, ill-sorted, insalubrious, insociable, irreconcilable, maladjusted

ناپسند (صفت)
bawdy, obscene, abominable, disagreeable, indecent, absurd, unappealing, ribald, fie-fie

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

نامطبوع (صفت)
disagreeable, hard, nasty, forbidding, horrid, rancid, unpleasant, disgraceful, ungraceful, unhandsome

انگلیسی به انگلیسی

• unpleasant; argumentative
something that is disagreeable is unpleasant or annoying.
a disagreeable person is unfriendly or unpleasant.

پیشنهاد کاربران

۱. بد اخم. بد عنق. بد اخلاق ۲. ناخوشایند. نامطلوب ۳. ( هوا ) نامساعد. بد
مثال:
a disagreeable thought
یک فکر ناخوشایند و نامطلوب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disagree
✅️ اسم ( noun ) : disagreement
✅️ صفت ( adjective ) : disagreeable
✅️ قید ( adverb ) : disagreeably
unfriendly and bad - tempered
بد قلق،
ناسازگار، بد معاشرت
1 - ناخوشایند
2 - بد خلق و بد عنق
Not pleasing bad tempered
( تجربه ، جواب ) تلخ

بپرس