disaffiliation
/ˌdɪsəˈfɪlieɪʃn̩//ˌdɪsəˈfɪlieɪʃn̩/
عدم مشارکت، عدم ارتباط، قطع ناوابستگی، عدم همکاری
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
از کسی بریدن: قطع رابطه کردن.
( ( از دوست بریدن و پشت بر کار او کردن، از قضّیت مکارم و سجیّت اکارم دور افتاد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۵ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب باقری عزیز )
( ( از دوست بریدن و پشت بر کار او کردن، از قضّیت مکارم و سجیّت اکارم دور افتاد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۱۵ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب باقری عزیز )