disaffected

/ˌdɪsəˈfektəd//ˌdɪsəˈfektɪd/

بی محبت، سرد، ناراضی، بی وفا

جمله های نمونه

1. new party members were disaffected by the example of the leaders
اعضای جدید حزب از رفتار رهبران ناراضی بودند.

2. The government's policies have disaffected the pepole.
[ترجمه گوگل]سیاست های دولت مردم را ناراضی کرده است
[ترجمه ترگمان]سیاست های دولت ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The soldiers were disaffected toward the government.
[ترجمه گوگل]سربازان نسبت به دولت ناراضی بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان ناراضی به سوی دولت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The party needs to take steps to attract disaffected voters.
[ترجمه گوگل]حزب باید اقداماتی را برای جذب رای دهندگان ناراضی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]این حزب باید گام هایی برای جذب رای دهندگان ناراضی بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Disaffected members have left to form a new party.
[ترجمه گوگل]اعضای ناراضی برای تشکیل یک حزب جدید ترک کردند
[ترجمه ترگمان]اعضای disaffected برای تشکیل حزب جدید باقی مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some disaffected members left to form a new party.
[ترجمه گوگل]برخی از اعضای ناراضی برای تشکیل یک حزب جدید ترک کردند
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای ناراضی خود را ترک کردند تا یک حزب جدید تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The film features James Dean as a disaffected teenager.
[ترجمه گوگل]در این فیلم جیمز دین در نقش یک نوجوان ناراضی حضور دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم جیمز دین را به عنوان یک نوجوان ناراضی نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He attracts disaffected voters.
[ترجمه گوگل]او رای دهندگان ناراضی را جذب می کند
[ترجمه ترگمان]او رای دهندگان ناراضی را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Last-minute concessions had been made to disaffected groups to win their support.
[ترجمه گوگل]امتیازات لحظه آخری به گروه های ناراضی داده شده بود تا حمایت آنها را جلب کنند
[ترجمه ترگمان]امتیازات چند دقیقه ای به گروه های ناراضی برای جلب حمایت از آن ها داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disaffected Cantarero supporters were considered by observers to be a danger to future constitutional order.
[ترجمه گوگل]ناظران حامیان ناراضی کانتارو را خطری برای نظم قانون اساسی آینده می دانستند
[ترجمه ترگمان]حامیان Cantarero Cantarero توسط ناظران در نظر گرفته شدند تا خطری برای نظم قانون اساسی آینده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But he was equally anxious to convince disaffected voters that he was listening to them.
[ترجمه گوگل]اما او به همان اندازه مشتاق بود رای دهندگان ناراضی را متقاعد کند که به آنها گوش می دهد
[ترجمه ترگمان]اما او هم به همان اندازه مشتاق بود که voters را متقاعد کند که به آن ها گوش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Candidates are trying to attract disaffected voters.
[ترجمه گوگل]کاندیداها تلاش می کنند رای دهندگان ناراضی را جذب کنند
[ترجمه ترگمان]نامزدها می کوشند تا رای دهندگان ناراضی را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had been pale, listless, disaffected and Katherine was stricken by remorse.
[ترجمه گوگل]رنگ پریده، بی حال، ناراضی بود و کاترین دچار ندامت شده بود
[ترجمه ترگمان]او رنگ پریده و رنگ پریده و ناراضی بود و کاترین هم دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Currently, disaffected pupils can drop two subjects to spend up to a day a week in the workplace.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، دانش آموزان ناراضی می توانند دو درس را رها کنند تا حداکثر یک روز در هفته را در محل کار بگذرانند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، دانش آموزان ناراضی می توانند دو موضوع را برای گذراندن یک روز در محل کار کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Unemployed and disaffected, they have embraced a kind of blissful ambivalence towards life as they float between parties, drugs, and a sexual freedom unknown to their elders.
[ترجمه گوگل]آنها که بیکار و ناراضی هستند، در حالی که بین مهمانی ها، مواد مخدر و آزادی جنسی ناشناخته برای بزرگانشان شناور هستند، نوعی دوگانگی سعادتمندانه نسبت به زندگی را پذیرفته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها بی کار و ناراضی هستند، آن ها نسبت به زندگی که بین طرفین، مواد مخدر و یک آزادی جنسی که برای ریش سفیدان خود ناشناخته هستند، در تضاد با زندگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• discontented, disloyal
people who are disaffected are dissatisfied with an organization or idea and no longer support it.

پیشنهاد کاربران

خمود و پژمرده
ناخشنود
ناخرسند
معاند، مخالف
بی محبت ، ناراضی

بپرس