disaffect

/ˌdɪsəˈfekt//ˌdɪsəˈfekt/

معنی: بی میل شدن، از علاقه و محبت کاستن
معانی دیگر: مخالف (دولت یا حزب و غیره) کردن، ناراضی کردن، زده کردن، سیر کردن (از)، معاند کردن

مترادف ها

بی میل شدن (فعل)
cloy, disaffect

از علاقه و محبت کاستن (فعل)
disaffect

انگلیسی به انگلیسی

• cause discontent; estrange or alienate affections of others

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
( ۱ ) بی اعتماد کردن
( ۲ ) بی علاقه یا ناراضی کردن
( ۳ ) از خود راندن / دل زده کردن
در زبان محاوره ای:
دل سرد کردن، زده کردن، از چشم انداختن
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. 🗳️ ( سیاسی – اجتماعی ) :
ایجاد نارضایتی یا بی اعتمادی در میان مردم نسبت به حکومت، نهاد، یا گروهی خاص
مثال:
Heavy - handed policies may **disaffect** the population.
سیاست های سخت گیرانه ممکنه مردم رو دل سرد کنه.
2. 🧠 ( روان شناختی – فردی ) :
ایجاد احساس طرد، بی علاقگی، یا فاصله ی عاطفی در فرد نسبت به گروه، خانواده، یا سازمان
مثال:
Neglecting employees can **disaffect** even the most loyal team members.
بی توجهی به کارمندان می تونه حتی وفادارترین اعضا رو دل زده کنه.
3. 🗣️ ( استعاری – فرهنگی ) :
برای توصیف فرآیند تدریجی فاصله گرفتن ذهنی یا احساسی از یک باور، فرهنگ، یا ارزش
مثال:
The youth are increasingly **disaffected** by outdated traditions.
جوان ها دارن به تدریج از سنت های قدیمی فاصله می گیرن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
alienate – estrange – discourage – demotivate – turn off – detach

موجب نارضایتی شدن