directive

/dəˈrektɪv//dɪˈrektɪv/

معنی: رهنمود، امریه، دستور دهنده، متضمن دستور
معانی دیگر: فرمان، دستور، حکم، وابسته به سرپرستی یا راهنمایی، رهنمون، رهنمونی، مدیرانه، (وابسته به نشان دادن جهت) سونما، جهت نما

جمله های نمونه

1. each directive was signed by the commander himself
هر یک از دستورات شخصا توسط فرمانده امضا می شد.

2. Don't start anything without a clear directive from management.
[ترجمه گوگل]هیچ کاری را بدون دستورالعمل روشن از سوی مدیریت شروع نکنید
[ترجمه ترگمان]بدون یک دستور روشن از مدیریت چیزی را شروع نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thanks to a new EU directive, insecticide labelling will be more specific.
[ترجمه گوگل]به لطف دستورالعمل جدید اتحادیه اروپا، برچسب گذاری حشره کش ها خاص تر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]با توجه به دستور جدید اتحادیه اروپا، برچسب زدن حشره کش خاص خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All companies must comply with the new directive.
[ترجمه Mansoor] تمامی شرکت ها باید از دستورالعمل های جدید تبعیت نمایند.
|
[ترجمه گوگل]همه شرکت ها باید دستورالعمل جدید را رعایت کنند
[ترجمه ترگمان]همه شرکت ها باید با دستورالعمل جدید موافقت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Britain is adamantly opposed to the new directive.
[ترجمه گوگل]بریتانیا به شدت با دستورالعمل جدید مخالف است
[ترجمه ترگمان]بریتانیا سرسختانه با دستورالعمل جدید مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are seeking a central, directive role in national energy policy.
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال نقش محوری و هدایت کننده در سیاست ملی انرژی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به دنبال نقشی مرکزی در سیاست انرژی ملی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Private health services will be allowed under the directive.
[ترجمه گوگل]خدمات بهداشتی خصوصی تحت این بخشنامه مجاز خواهند بود
[ترجمه ترگمان]در این دستور خدمات بهداشتی خصوصی مجاز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The directive requires member states to designate sites of special scientific interest.
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل از کشورهای عضو می‌خواهد تا مکان‌هایی را که دارای علاقه علمی خاص هستند تعیین کنند
[ترجمه ترگمان]این دستور نیازمند کشورهای عضو برای تعیین مکان مورد علاقه ویژه علمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boss issued a directive about not using the fax machine.
[ترجمه گوگل]رئیس بخشنامه عدم استفاده از دستگاه فکس را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس دستور داد که از دستگاه فکس استفاده نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They acted in accordance with the latest directive from Brussels.
[ترجمه گوگل]آنها طبق آخرین دستورالعمل بروکسل عمل کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مطابق با آخرین دستورالعمل از بروکسل رفتار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The team leader will have a less directive role.
[ترجمه گوگل]رهبر تیم نقش هدایت کننده کمتری خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]رهبر تیم دارای نقش هدایتی کمتری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The EU issued a new drinking water directive.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا دستورالعمل جدیدی برای آب آشامیدنی صادر کرد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا یک دستور آب آشامیدنی جدید صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The proposals are contained in a European directive on wild birds.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادها در یک دستورالعمل اروپایی در مورد پرندگان وحشی آمده است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها در یک دستورالعمل اروپایی بر روی پرندگان وحشی گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The directive requires member states to establish systems for the national regulation of releases.
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل از کشورهای عضو می‌خواهد که سیستم‌هایی را برای مقررات ملی انتشار ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]این دستور نیازمند کشورهای عضو برای ایجاد سیستم ها برای مقررات ملی انتشار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If no accord is reached by Friday, the directive will die anyway, under a time limit rule.
[ترجمه گوگل]اگر تا جمعه توافقی حاصل نشود، دستورالعمل به هر حال تحت یک قانون محدودیت زمانی از بین خواهد رفت
[ترجمه ترگمان]اگر تا جمعه توافقی حاصل نشود، دستورالعمل در هر صورت زیر یک قانون محدودیت زمانی خواهد مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهنمود (اسم)
guidance, directive

امریه (اسم)
order, precept, prescription, letter missive, directive, prescript

دستور دهنده (صفت)
directive

متضمن دستور (صفت)
directive

تخصصی

[برق و الکترونیک] جهت دار، راهنما
[حقوق] دستورالعمل
[ریاضیات] دستور، دستور کامپایلر، جهت دار، جهت دهنده، ارشادی، دستورالعملی، هدایت کننده، هادی

انگلیسی به انگلیسی

• instruction, order, command
serving to guide or direct
a directive is an official instruction; a formal word.

پیشنهاد کاربران

راهنمای انجام کار، حکم امریه، رهنمود ( دستورالعمل ) ، دستور دهنده، متضمن دستور، امریه، رهنمود، بازرگانی: رهنمود، علوم نظامی: بخشنامه
directive ( jf ) :
علوم دریایی: دستور کلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : direct
✅️ اسم ( noun ) : direction / directness / director / directorate / directive / directory / directorship
✅️ صفت ( adjective ) : direct / directional / directorial / directionless / directive
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : directly / direct
✅ کلمه ربط ( conjunction ) : directly

1 - دستوری
ابلاغ مثل ابلاغیه های رهبری ج. ا
فرامین
جهت مند
شیوه نامه
دستوری
بخشنامه
جهت دهنده، هدایت کننده
دستورالعمل

بپرس