direction

/dəˈrekʃn̩//dɪˈrekʃn̩/

معنی: طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر
معانی دیگر: سرپرستی، اداره، راستاری، سامان بخشی، رهنمون، کارفرمایی، فرمان، حکم، (جمع) دستورالعمل ها، سوی، ور، شوند، روش، خط، گرایش، روند، راه، (تئاتر) کارگردانی

جمله های نمونه

1. the direction of an airplane's flight
راستای پرواز هواپیما

2. at her direction
بنابر دستور او

3. in the direction of
در جهت

4. in which direction did the bandit go?
راهزن کدام ور رفت ؟

5. the opposite direction
جهت مخالف

6. in a westerly direction
در جهت غرب

7. please follow the direction of the arrow
لطفا در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.

8. he was given overall direction of the program
سرپرستی کلی برنامه به او سپرده شده بود.

9. the man under whose direction this book was written
مردی که تحت سرپرستی او این کتاب نوشته شد

10. a report prepared at the direction of the president
گزارشی که به دستور رئیس تهیه شده است

11. problems cropped up in every direction
مسائل از هر سو روی آور شدند.

12. canals intersect the city in every direction
آبراه ها از هر سو شهر را قطع می کند.

13. he rolled his head in the direction of the window
سرش را به طرف پنجره چرخاند.

14. serious problems assailed him from every direction
مسائل جدی از هر سو به او روی آوردند.

15. she turned her eyes in my direction
چشمان خود را به سوی من چرخاند.

16. the play was performed under his direction
نمایشنامه به کارگردانی او اجرا شد.

17. there are beautiful walks in every direction from here
در تمام اطراف اینجا،راه های زیبایی برای پیاده روی وجود دارد.

18. italian art was trending in a new direction
گرایش هنر ایتالیا در جهت نوینی بود.

19. the outbreak of war gave a new direction to his activities
آغاز جنگ به فعالیت های او روند تازه ای داد.

20. the tree thrusts its roots in every direction
درخت ریشه های خود را در تمام جوانب گسترده می کند.

21. the wind is blowing in a northerly direction
باد در جهت شمالی می وزد.

22. as long as this company is under my direction . . .
تا هنگامی که این شرکت تحت مدیریت من است . . .

23. in the airport's concourse, people were moving in every direction
در تالار مرکزی فرودگاه مردم در هرجهت در حرکت بودند.

24. when the dog approached, the pigeons scattered in every direction
وقتی سگ نزدیک شد کبوترها به اطراف پراکنده شدند.

25. she smoked constantly and exhaled the smoke forcefully in my direction
او مرتب سیگار می کشید و دود آن را با فشار به طرف من بیرون می داد.

26. the guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction
توپ ها طوری سوار شده اند که به آسانی به هر طرف به چرخند.

27. In which direction are you going, north or south?
[ترجمه PARASTOO] به کدوم سمت میخواید برید. شمال یا جنوب؟
|
[ترجمه David] به کدام جهت قصد دارید بروید، شمال یا جنوب؟
|
[ترجمه گوگل]به کدام سمت شمال یا جنوب می روید؟
[ترجمه ترگمان]به کدام سمت می روید، شمال یا جنوب؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He changed direction swiftly, turned into the hallway and headed her off.
[ترجمه گوگل]به سرعت تغییر جهت داد، به داخل راهرو چرخید و او را به راه انداخت
[ترجمه ترگمان]او به سرعت مسیرش را عوض کرد و به طرف هال برگشت و به سمت او رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Drivers coming in the opposite direction swerved to avoid the bodies.
[ترجمه David] رانندگانی که از جهت مخالف می آیندبرای دوری از افرادمارپیچ می رانند.
|
[ترجمه گوگل]رانندگانی که در جهت مخالف می آمدند برای جلوگیری از اجساد منحرف شدند
[ترجمه ترگمان]رانندگانی که در جهت مخالف پیش می آیند، برای اجتناب از اجساد منحرف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. They wandered off in the direction of the nearest store.
[ترجمه گوگل]آنها به سمت نزدیکترین فروشگاه سرگردان شدند
[ترجمه ترگمان]به طرف نزدیک ترین مغازه رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

مدیریت (اسم)
direction, administratorship, directorship, editorship, stage direction

جهت (اسم)
sense, direction, cause, point, orientation, course, aim, trepan, sake, set, bearing

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

سمت (اسم)
post, side, direction, way, route, course, azimuth

دستور (اسم)
brief, formula, direction, order, rule, regulation, behest, program, permission, injunction, say-so

قانون شرع (اسم)
direction, canon

قانون کلی (اسم)
direction, canon

هدایت (اسم)
direction, lead, guidance, steerage, leading, conductance, conduction

مسیر (اسم)
distance, direction, way, road, path, route, course, line, track, waterway, orbit, itinerary, traverse, riverbed, tideway

خط سیر (اسم)
direction, route, course, duct, pathway, rake, trajectory, itinerary

سو (اسم)
light, side, direction, shine

اداره جهت (اسم)
direction

راه مسیر (اسم)
direction

تخصصی

[سینما] دستورالعمل صحنه - کارگردانی
[عمران و معماری] امتداد - راستا - زاویه حامل - جهت - سو
[برق و الکترونیک] جهت
[فوتبال] رهبری و دستور
[مهندسی گاز] جهت
[ریاضیات] سو، امتداد، راستا، جهت، ظرف، هادی، جهت، فرماندهی، سمت، ارشاد، راستا، هدایت

انگلیسی به انگلیسی

• bearing; guidance, supervision; conducting; management; educating, instructing
you use direction to refer to the general line that someone or something is moving or pointing in.
you also use direction to refer to the general way in which something is developing or progressing.
directions are instructions that tell you what to do or how to get to a place.
if you do something under someone else's direction, they tell you what to do.

پیشنهاد کاربران

1. جهت ، سو، سمت. طرف 2. راه. مسیر 3. مدیریت. اداره. سرپرستی 4. ( سینما ) کارگردانی
مثال:
a northerly direction
یک راه و مسیر شمالی
the newspaper's political direction
سمت و سو و جهت سیاسی روزنامه ها
his direction of the project
مدیریت و سرپرستی او بر پروژه
direction به معنی جهت نیز می باشد.
مثلا در علوم پایه عبارت "در جهت حرکت عقربه های ساعت" می شود in a clockwise direction ، نقطه مقابل آن عبارت " در خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت" است که می شود in a counterclockwise direction
جهت، راهنمایی
مثال: Follow the signs for the correct direction.
دستورات را برای جهت درست دنبال کنید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در سیستم آموزشی به معنی گرایش هست.
مثلا گرایش بازاریابی در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار
( راه و شهرسازی ) : باند جاده
جهت دهی ( هم به چم کارگردانی و گردانندگی هم به معنی مسیر یابی و مسیر دهی )
ریشه لغت: to set straight صاف کردن
جدا/مجزا/سوا سرراست ( dis:apart direct: straight )
Instagram Adress: @504_Essential_Word
رهنمود
✔️حکم، دستور، دستورالعمل
The UK’s offshore regulator has approved further drilling at Shell’s Penguins project, expected to begin this month
. . .
Work is set to begin in April 2023, with the approval direction covering a period from 10 April 2023 to 31 December 2023
...
[مشاهده متن کامل]

Energy voice. com@

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : direct
✅️ اسم ( noun ) : direction / directness / director / directorate / directive / directory / directorship
✅️ صفت ( adjective ) : direct / directional / directorial / directionless / directive
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : directly / direct
✅ کلمه ربط ( conjunction ) : directly

1 - دستورالعمل 2 - راهنما
دستور العمل، راهنما
تو آمار معنی سمت یا جهت میده ( جهت یک طرفه دوطرفه بودن )
Direction=adress
جهت یابی
the path or line along which a person or thing is moving
like please
آقای Mohammad. اونی که شما میگی decoration هست. اول هجی کلمه رو درست به ذهن بسپار. اونایی که لایکت کردن از خودتم باحال ترن
به معنی مسیر یا جهت
تعریف: Where a person is moving
مترادف ها: road, way, line
جمله مثالی: . Her eyes are weak and it caused she move in the wrong direction
. definition ( 1 ) : where a person or thing is going
definition ( 2 ) : a course along which someone or something moves.
سمت و سو
معنی=جهت👈مسیر👉
جمله ی پیشنهادی=they went away in opposite directions
کتاب Reach 4
کانون زبان ایران
راهبری ، گردانندگی
( علاوه بر کلیه معانی ذکر شده ) راهبری
راهبرد
دستور العمل
راه و روش، خط مشی، دستورکار
جهت ، سمت ، راه
خط سیر
اگر noun باشد به معنی مسیر یا راه است
The path or line along which person or things is moving
the path or line along which a person or thing is moving
the path or line along which a person or thing is miving
راهیابی
مسیر ، راهنمایی ، نشانی
مسیر ، راه ، ادرس ، نشانی ، سمت
کلمه noun و یا همون به فارسی است .
در کل این کلمه براز مسیر و ادرس کار برد دارد و در جمله به کار میرود .
اگه اسم باشه یعنی :سمت ، مسیر
مدیریت رهبر جهت
آدرس، نشانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس