dipping


شیمى : فروبرى

جمله های نمونه

1. double dipping
دو دوزه بازی درآوردن

2. he kept dipping his hands into his pockets
او مرتبا دست هایش را در جیب می کرد.

3. the sound of oars dipping rhythmically
صدای پاروها که به طور موزونی در آب فرو می رفت.

4. He kept dipping into the bag of sweets.
[ترجمه گوگل]مدام در کیسه شیرینی فرو می رفت
[ترجمه ترگمان]او همچنان در کیف شیرینی غوطه ور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She kept dipping into the bag of sweets.
[ترجمه گوگل]او مدام در کیسه شیرینی فرو می رفت
[ترجمه ترگمان]او همچنان در کیف شیرینی غوطه ور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A few minutes earlier Helguera's dipping 30-yarder had brought David James into action for the first time.
[ترجمه گوگل]چند دقیقه قبل از آن هلگورا در فاصله 30 قدمی دیوید جیمز را برای اولین بار وارد میدان کرد
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه قبل از این، dipping ۳۰ - برای اولین بار دیوید جیمز را وادار به عمل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Or are their blunt heads dipping to the bottom and sucking food from the sand or gravel?
[ترجمه گوگل]یا اینکه آیا سرهای صاف آنها به ته فرو می رود و غذا را از شن یا شن می مکد؟
[ترجمه ترگمان]یا اینکه سره ای blunt در ته آب فرو می روند و غذا را از شن یا شن فرو می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But Robert, on that evening, was dipping back to a famous essay by the great Cambridge economist.
[ترجمه گوگل]اما رابرت در آن شب به مقاله معروف اقتصاددان بزرگ کمبریج بازگشت
[ترجمه ترگمان]اما رابرت در آن شب به مقاله ای مشهور از سوی اقتصاددان بزرگ کمبریج مشغول شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Serve with boiled rice and bowls of the dipping sauce.
[ترجمه گوگل]با برنج آب پز و کاسه های سس سرو کنید
[ترجمه ترگمان] با برنج و کاسه سس dipping خدمت کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The idea of crackers packaged with a soft dipping cheese has taken a sweet turn.
[ترجمه گوگل]ایده کراکرهای بسته بندی شده با یک پنیر نرم و لطیف شکل گرفته است
[ترجمه ترگمان]ایده ترقه با یک پنیر dipping نرم تبدیل به یک چرخش شیرین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Escapism isn't just limited to dipping into science fiction or a romantic novel.
[ترجمه گوگل]فرار تنها به فرو رفتن در داستان های علمی تخیلی یا رمان های عاشقانه محدود نمی شود
[ترجمه ترگمان]escapism فقط محدود به فرو بردن به داستان علمی تخیلی یا رمان رمانتیک نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He thought dipping at parties was perilous, to say the very least.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که غوطه ور شدن در مهمانی ها، دست کم، خطرناک است
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که آب تنی در مهمانی ها خطرناک است، و کم ترین حرفی برای گفتن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The risky technique involves vehicles dipping into the Martian atmosphere to slow down, rather than firing braking rockets.
[ترجمه گوگل]این تکنیک مخاطره آمیز شامل فرو رفتن وسایل نقلیه در جو مریخ برای کاهش سرعت، به جای شلیک موشک های ترمز است
[ترجمه ترگمان]این روش ریسک دار شامل خودروهایی است که به جای شلیک راکت، به جو مریخ فرو می روند تا آن ها را آرام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even so, this performance kept dipping and swerving from the plot and meandering away from the emotional core of her music.
[ترجمه گوگل]با این حال، این اجرا مدام از طرح داستان دور می شد و از هسته احساسی موسیقی او دور می شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، این عملکرد باعث فرو رفتن و انحراف از نقشه و دور شدن از مرکز عاطفی موسیقی او می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The report shows consumer confidence dipping to levels not seen since the severe 1981-82 recession.
[ترجمه گوگل]این گزارش نشان می دهد که اعتماد مصرف کننده به سطوحی کاهش یافته است که از رکود شدید 1981-1982 مشاهده نشده است
[ترجمه ترگمان]این گزارش نشان دهنده کاهش اعتماد مصرف کنندگان به سطوحی است که از زمان رکود شدید ۱۹۸۱ - ۸۲ مشاهده نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[شیمی] فروبری، غوطه ورسازی، فروشویی، روش غوطه ای
[مهندسی گاز] عمق یابی، اندازه گیری عمق مایع داخل مخزن
[زمین شناسی] شیب داری، فروبرى
[پلیمر] غوطه ورسازی، فروبری

انگلیسی به انگلیسی

• immersion, submergence (in a liquid); act of taking up an amount of liquid (with the hands, a spoon, etc.)

پیشنهاد کاربران

یک روش خوردن غذا که در آن فینگر فود ( غذای انگشتی یا کوچک ) را در پنیری خاص فرو میبرند و سپس میخورند. ( پنیر دیپ )
کاهش پیدا کردن
فرو بردن[فرو رفتن در جایی عمیق ]
dipping ( خوردگی )
واژه مصوب: غوطه‏ورسازی
تعریف: غوطه‏ور کردن قطعه در حمام مذاب یا مایع دیگر به منظور ایجاد پوشش فلزی
عمیق
غوطه ور شدن

بپرس