dipped

جمله های نمونه

1. he dipped his finger in the glass and bloodied the water
انگشتش را در لیوان فرو کرد و آب را خونی کرد.

2. i dipped my hands in the cool water
دستان خود را در آب خنک فرو کردم.

3. our sales dipped in may
در ماه مه فروش ما کم شد.

4. the cook dipped the soup from the pot
آشپز (با ملاقه) آبگوشت را از دیگ کشید.

5. the plane dipped to drop its bombs
هواپیما برای انداختن بمب هایش شیرجه رفت.

6. the sun dipped into the sea
خورشید در دریا فرو رفت.

7. suddenly, the road dipped left
ناگهان جاده به سوی چپ شیب پیدا کرد.

8. this book should be dipped into rather than read from cover to cover
این کتاب را باید جسته و گریخته خواند،نه از اول تا آخر.

پیشنهاد کاربران

فعل اصلی - >Dipهست.
غوطه ور کردن
فرو بردن she dipped her toe in the river اگه به کمکتون اومدداین مثال لایک یادتون نره😉
فرو رفتن_ نزول کردن

بپرس