diplomat

/ˈdɪpləˌmæt//ˈdɪpləmæt/

معنی: دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس
معانی دیگر: سیاست پرداز، سیاست کار (در مقایسه با: سیاستمدار politician و دولتمرد statesman)

جمله های نمونه

1. a career diplomat
دیپلمات حرفه ای

2. a veteran diplomat
یک دیپلمات کهنه کار

3. an accredited diplomat
دیپلمات دارای استوارنامه

4. He had a distinguished career as a diplomat.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دیپلمات حرفه ای برجسته داشت
[ترجمه ترگمان]او شغل برجسته ای مانند یک دیپلمات داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The son of a diplomat, he has spent much of his life globe-trotting.
[ترجمه گوگل]او که فرزند یک دیپلمات است، بیشتر عمر خود را در جهانگردی گذرانده است
[ترجمه ترگمان]پسر یک دیپلمات، بیشتر عمر خود را صرف این کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He served as a diplomat in Russia before the war.
[ترجمه گوگل]او قبل از جنگ به عنوان دیپلمات در روسیه خدمت می کرد
[ترجمه ترگمان]او قبل از جنگ به عنوان دیپلمات در روسیه خدمت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's a U. S. diplomat assigned to the embassy in London.
[ترجمه گوگل]او یک دیپلمات آمریکایی است که به سفارت در لندن منصوب شده است
[ترجمه ترگمان]او یک U است اس دیپلمات به سفارت در لندن منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The deal is being authored by a Greek diplomat.
[ترجمه گوگل]این قرارداد توسط یک دیپلمات یونانی تنظیم شده است
[ترجمه ترگمان]این معامله توسط یک دیپلمات یونانی نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His job as a diplomat was a blind for his spying.
[ترجمه گوگل]شغل او به عنوان یک دیپلمات برای جاسوسی او کور بود
[ترجمه ترگمان]شغلش به عنوان یک دیپلمات برای جاسوسی او کور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The diplomat threw in a joke, and the tension was instantly relieved.
[ترجمه گوگل]دیپلمات شوخی کرد و تنش فوراً از بین رفت
[ترجمه ترگمان]دیپلمات شوخی کرد و تنش به سرعت تسکین یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'll need to be a real diplomat to persuade them to come to some agreement.
[ترجمه گوگل]شما باید یک دیپلمات واقعی باشید تا آنها را متقاعد کنید که به توافق برسند
[ترجمه ترگمان]شما باید یک دیپلمات واقعی باشید تا آن ها را متقاعد کنید که به توافق برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He told a diplomat that he might withdraw if he were allowed to keep part of a disputed oil field.
[ترجمه گوگل]او به یک دیپلمات گفت که اگر به او اجازه داده شود بخشی از یک میدان نفتی مورد مناقشه را حفظ کند، ممکن است عقب نشینی کند
[ترجمه ترگمان]او به یک دیپلمات گفت که اگر به او اجازه داده شود که بخشی از یک میدان نفتی مورد مناقشه را حفظ کند، ممکن است عقب نشینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Government disclosed that another diplomat has been arrested for spying.
[ترجمه گوگل]دولت فاش کرد که یک دیپلمات دیگر به جرم جاسوسی دستگیر شده است
[ترجمه ترگمان]دولت فاش کرده است که یک دیپلمات دیگر به اتهام جاسوسی دستگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The elderly diplomat came to Lanny's support.
[ترجمه گوگل]دیپلمات مسن به حمایت لنی آمد
[ترجمه ترگمان]این دیپلمات سالخورده به حمایت Lanny آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has worked as a diplomat in the US, Sudan and Saudi Arabia.
[ترجمه گوگل]او به عنوان دیپلمات در آمریکا، سودان و عربستان سعودی کار کرده است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان دیپلمات در ایالات متحده، سودان و عربستان سعودی کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیپلمات (اسم)
diplomat

سیاستمدار (اسم)
diplomat, politician, statesman, pol

رجل سیاسی (اسم)
diplomat, statesman

سیاس (اسم)
diplomat

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

انگلیسی به انگلیسی

• government emissary to a foreign country
a diplomat is a government official, usually in an embassy, who negotiates with another country on behalf of his or her own country.

پیشنهاد کاربران

سفیر
diplomat ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: دیپلمات
تعریف: نماینده‏ای رسمی که در زمینۀ روابط خارجی برای حفظ و تأمین منافع ملی یک کشور فعالیت دارد

بپرس