diplomacy

/dɪˈploʊməsi//dɪˈpləʊməsi/

معنی: سیاست، دیپلماسی، سیاستمداری
معانی دیگر: سیاست پردازی، تدبیر، مردم داری، کاردانی

جمله های نمونه

1. subtle diplomacy
دیپلماسی ترفندآمیز

2. the british diplomacy in the middle east
سیاست انگلستان در خاورمیانه

3. to avoid offending the workers, we need wisdom and diplomacy
برای اینکه باعث رنجش کارگران نشویم باید عقل و تدبیر به کار بریم.

4. Diplomacy has so far failed to bring an end to the fighting.
[ترجمه گوگل]دیپلماسی تاکنون نتوانسته است به جنگ پایان دهد
[ترجمه ترگمان]دیپلماسی تا کنون نتوانسته اند پایان جنگ را به پایان برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. UN mediators are conducting shuttle diplomacy between the two sides.
[ترجمه گوگل]میانجی های سازمان ملل در حال انجام دیپلماسی شاتل بین دو طرف هستند
[ترجمه ترگمان]میانجی گران سازمان ملل دیپلماسی شاتل را بین دو کشور انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Behind the scenes a lot of secret diplomacy was going on.
[ترجمه گوگل]در پشت صحنه، دیپلماسی محرمانه زیادی در جریان بود
[ترجمه ترگمان]پشت صحنه یک عالمه سیاست پنهانی اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This was done through the skill in diplomacy.
[ترجمه گوگل]این از طریق مهارت در دیپلماسی انجام شد
[ترجمه ترگمان]این کار از طریق مهارت در دیپلماسی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His government is placing its faith in international diplomacy.
[ترجمه گوگل]دولت او به دیپلماسی بین المللی ایمان دارد
[ترجمه ترگمان]دولت او به دیپلماسی بین المللی ایمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must try and resolve this situation through diplomacy rather than conflict.
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم تا این وضعیت را از طریق دیپلماسی حل کنیم تا درگیری
[ترجمه ترگمان]ما باید بجای درگیری این وضعیت را از طریق دیپلماسی حل و حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His sudden plunge into the field of international diplomacy is a major surprise.
[ترجمه گوگل]غوطه ور شدن ناگهانی او در عرصه دیپلماسی بین المللی یک شگفتی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]سقوط ناگهانی او در زمینه دیپلماسی بین المللی یک سورپرایز بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. International problems must be solved by diplomacy, not war.
[ترجمه گوگل]مشکلات بین المللی باید با دیپلماسی حل شود نه جنگ
[ترجمه ترگمان]مسائل بین المللی باید توسط دیپلماسی حل شوند نه جنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The veto has been a traditional instrument of diplomacy for centuries.
[ترجمه گوگل]وتو برای قرن ها ابزار سنتی دیپلماسی بوده است
[ترجمه ترگمان]حق وتو برای قرن ها ابزار سنتی دیپلماسی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Diplomacy was in his blood: his ancestors had been feudal lords.
[ترجمه گوگل]دیپلماسی در خون او بود: اجدادش اربابان فئودال بوده اند
[ترجمه ترگمان]دیپلماسی در خون او بود: نیاکان او خاوندان فئودال بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All attempts at diplomacy have broken down and the two states now appear to be on a collision course.
[ترجمه گوگل]همه تلاش‌ها برای دیپلماسی شکست خورده است و به نظر می‌رسد دو کشور اکنون در مسیر برخورد قرار دارند
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش ها در دیپلماسی درهم شکسته است و اکنون به نظر می رسد که این دو کشور در مسیر تصادف قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It took all her tact and diplomacy to persuade him not to resign.
[ترجمه گوگل]تمام درایت و دیپلماسی او لازم بود تا او را متقاعد کند که استعفا ندهد
[ترجمه ترگمان]همه درایت و دیپلماسی خود را به کار برد تا او را قانع کند که استعفا ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاست (اسم)
administration, policy, politics, diplomacy, kingcraft

دیپلماسی (اسم)
diplomacy

سیاستمداری (اسم)
policy, diplomacy, statecraft, statesmanship

انگلیسی به انگلیسی

• management of international relations; tact
diplomacy is the management of relations between countries.
diplomacy is also the skill of saying or doing things without offending people.

پیشنهاد کاربران

1. دیپلماسی 2. مذاکره 3. تدبیر. کاردانی. سیاست
مثال:
she used craft and diplomacy
او حیله و نیرنگ و سیاست بکار برد.
diplomacy ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: دیپلماسی
تعریف: فن مدیریت و هدایت روابط خارجی به دست نمایندگان رسمی یک کشور برای حفظ و تأمین منافع ملی

بپرس