dingy

/ˈdɪndʒi//ˈdɪndʒi/

معنی: تیره رنگ، چرک، چرک تاب، دودی رنگ
معانی دیگر: رنگ و رو رفته، کثیف نما، گرفته، دلگیر، مسکینانه، محقر و کثیف

جمله های نمونه

1. a dingy room in an inn in the south of the city
یک اتاق کثیف در یک مسافر خانه ی جنوب شهر

2. the dingy blue door of their house
درب آبی و رنگ و رو رفته ی خانه ی آنها

3. Her hair was a dingy brown colour.
[ترجمه گوگل]موهایش قهوه ای تیره بود
[ترجمه ترگمان]موهایش قهوه ای تیره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our first sight of the dingy little hotel did not inspire us with much confidence/inspire much confidence in us.
[ترجمه گوگل]اولین نگاه ما به هتل کوچک تیره و تار، اعتماد زیادی به ما القا نکرد/اعتماد زیادی را به ما القا نکرد
[ترجمه ترگمان]اولین منظره هتل کوچک و تیره ما باعث نشد که اعتماد به نفس بیشتری به ما القا کند و اعتماد به نفس بیشتری به ما القا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shaw took me to his rather dingy office.
[ترجمه گوگل]شاو من را به دفتر نسبتاً تیره و تار خود برد
[ترجمه ترگمان]شاو \"منو برد به دفتر\" dingy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was living alone in a dingy bedsit in London.
[ترجمه گوگل]او تنها در یک تخت خواب تیره در لندن زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]او در شهر کوچک و کثیفی در لندن زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A small, terrace house in a dingy street.
[ترجمه گوگل]خانه ای کوچک و تراس دار در خیابانی کثیف
[ترجمه ترگمان]خانه ای کوچک و کوچک در خیابان کثیف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even tiny firms of six men in dingy offices with low overheads were able to compete by slashing prices to the bone.
[ترجمه گوگل]حتی شرکت‌های کوچک متشکل از 6 نفر در دفاتر کثیف با سربار پایین، قادر به رقابت با کاهش قیمت‌ها بودند
[ترجمه ترگمان]حتی شرکت های کوچک شش مرد در دفاتر محقر با هزینه های سربار کم می توانستند با کاهش قیمت به استخوان رقابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The street ran between rows of dingy terraced houses.
[ترجمه گوگل]خیابان بین ردیف خانه های پلکانی کثیف قرار داشت
[ترجمه ترگمان]کوچه بین خانه های کوچک و کثیف قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It contained two narrow iron bedsteads furnished with dingy bed-linen and grey army blankets.
[ترجمه گوگل]این شامل دو تخت باریک آهنی بود که با ملحفه های تیره و پتوهای ارتشی خاکستری تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان]دو تخت خواب آهنی تنگ و تیره رنگ و پتوی پشمی خاکستری رنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He ate lunch in a dingy little cafe next to the station.
[ترجمه گوگل]او ناهار را در یک کافه کوچک تیره و تار کنار ایستگاه خورد
[ترجمه ترگمان]او در یک کافه کوچک و کثیف کنار ایستگاه ناهار می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The room was damp and dingy.
[ترجمه گوگل]اتاق نمناک و کثیف بود
[ترجمه ترگمان]اتاق مرطوب و کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We spent the week in a dingy motel off Route
[ترجمه گوگل]ما یک هفته را در یک متل کثیف در خارج از روت گذراندیم
[ترجمه ترگمان]ما هفته رو توی یه متل \"dingy\" توی \"جاده\" سپری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I spent too many hours with my friends in a rather dingy salon in, I think, Marshall Street.
[ترجمه گوگل]من ساعت های زیادی را با دوستانم در یک سالن نسبتاً کثیف در خیابان مارشال گذراندم
[ترجمه ترگمان]من بیشتر ساعات را با دوستانم در یک سالن کوچک و دلگیر سپری کردم، فکر می کنم، خیابان مارشال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیره رنگ (صفت)
dark, austere, dingy, terne-plate

چرک (صفت)
dingy, dirty, squalid, smeary, frowsty, frowsy, impure, sordid, frowzy

چرک تاب (صفت)
dingy

دودی رنگ (صفت)
dingy

تخصصی

[نساجی] تیره رنگ - دودی رنگ - چرک

انگلیسی به انگلیسی

• dirty, grimy; gloomy, drab, shabby
a dingy place or thing is dirty or rather dark.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Dark and dirty; lacking brightness or freshness 🕯️
🔍 مترادف: Dark, shabby
✅ مثال: The dingy room had not been cleaned in years, with dust covering every surface
رنگ و رورفته و قدیمی
( عامیانه )
1. احمق، کودن، خُل، دیوانه، منگ.
2. آلت تناسلی.
3. ( اسکاتلند ) نادیده گرفته شدن توسط کسی.
4. به معنی واقعی : کثیف.
مثال:
I don't want to see your dingy—pull up your pants
...
[مشاهده متن کامل]

the bed sheets were pretty dingy so we threw them in the laundry pile
There's a guy on our corner who shouts about the end of the world; I think he's a little dingy
مترادف:
dingus
I'm gonna dingy him

چروک و تیره
مخالف bright

کثیف و کهنه
قدیمی، کهنه
dingy:shabby
کهنه

بپرس