diminish

/dəˈmɪnɪʃ//dɪˈmɪnɪʃ/

معنی: کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، ضعیف کردن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن
معانی دیگر: (اندازه و رتبه و اهمیت و غیره) کاستن، کاهیدن، کم شدن یا کردن، کوچک شدن یا کردن، خفیف شدن یا کردن، (معماری) کم کم باریک کردن یا شدن (مانند سر مداد)، باریک شدن

جمله های نمونه

1. the passing years did not diminish their friendship
گذشت سال ها از دوستی آنها نکاست.

2. their parents' objection did not diminish the ardor of their love
مخالفت والدین حرارت عشق آنان را کم نکرد.

3. The excessive heat diminished as the sun went down.
[ترجمه گوگل]با غروب خورشید گرمای بیش از حد کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]وقتی خورشید غروب می کرد، گرمای بیش از حد کم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our diminishing supply of food was carefully wrapped and placed with the baggage.
[ترجمه محمد] ذخایر غذای در حال اتمام ما، به دقت پوشانده شده و در چمدان قرار گرفت.
|
[ترجمه گوگل]ذخایر کمتر غذای ما با احتیاط پیچیده شد و همراه چمدان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]ذخیره کوچک غذا با دقت پیچیده شده بود و با چمدان ها در آن قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The latest news from the battlefront confirms the report of diminishing military activity.
[ترجمه گوگل]آخرین اخبار از جبهه نبرد گزارش کاهش فعالیت نظامی را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]آخرین اخبار مربوط به battlefront گزارش کاهش فعالیت نظامی را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't want to diminish her achievements, but she did have a lot of help.
[ترجمه یکی یکی] من نمیخواهم از دستاوردهای او کم کنم ولی او کمک زیادی داشت ( یعنی دستاوردهای کار خودش به تنهایی نبوده )
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم دستاوردهای او را کم کنم، اما او کمک زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم از دلاوری های او کم کنم، اما او کمک زیادی به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He likes to diminish the skill of others.
[ترجمه محمود] او دوست دارد مهارت دیگران را کم جلوه دهد
|
[ترجمه گوگل]او دوست دارد مهارت دیگران را کم کند
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد مهارت دیگران را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's not fair to diminish her efforts;she's worked very hard.
[ترجمه M] این عادلانه نیست که تلاش هاشو دست کم بگیریم، خیلی سخت کوشی کرده است.
|
[ترجمه گوگل]این عادلانه نیست که تلاش های او را کم کنیم؛ او خیلی سخت کار کرده است
[ترجمه ترگمان]این عادلانه نیست که تلاشش را کم کند؛ او خیلی کار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've seen our house diminish greatly/sharply/substantially in value over the last six months.
[ترجمه zeinab] ما دیده ایم که ارزش خانه ی ما در طی شش ماه گذشته به شدت کاهش یافته است
|
[ترجمه گوگل]ما شاهد کاهش ارزش خانه‌مان در طول شش ماه گذشته بوده‌ایم
[ترجمه ترگمان]ما دیده ایم که خانه ما در طول شش ماه گذشته به میزان قابل توجهی \/ به شدت کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The opposition are trying to diminish our achievements.
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون تلاش می کند دستاوردهای ما را کمرنگ کند
[ترجمه ترگمان]مخالفان می کوشند تا دستاوردهای ما را تضعیف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should try to diminish the cost of production.
[ترجمه گوگل]ما باید سعی کنیم هزینه تولید را کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش کنیم تا هزینه تولید را کاهش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These drugs diminish blood flow to the brain.
[ترجمه گوگل]این داروها جریان خون به مغز را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]این داروها جریان خون را به مغز کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Time will not diminish our friendship.
[ترجمه گوگل]گذشت زمان از دوستی ما کم نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]زمان از دوستی ما کم نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't let him diminish your achievements.
[ترجمه zeinab] اجازه نده که اون دستاورد های تو رو کوچک جلوه بده.
|
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او دستاوردهای شما را کم کند
[ترجمه ترگمان]نگذار او achievements را تحلیل ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nothing could diminish her enthusiasm for the project.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نتوانست از شور و شوق او برای این پروژه بکاهد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست شور و شوق او را برای این پروژه کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. As people approach old age, their energies may diminish.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به سن افراد، ممکن است انرژی آنها کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]همانطور که افراد به سن پیری نزدیک می شوند، انرژی آن ها کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. But that's not to diminish the importance of his discoveries.
[ترجمه گوگل]اما این به معنای کاهش اهمیت اکتشافات او نیست
[ترجمه ترگمان]اما این برای از بین بردن اهمیت کشفیات او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Diminish the revenue by reducing tax.
[ترجمه گوگل]کاهش درآمد با کاهش مالیات
[ترجمه ترگمان]افزایش درآمد از طریق کاهش مالیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Federalism is intended to diminish the power of the central state.
[ترجمه گوگل]هدف فدرالیسم کاهش قدرت دولت مرکزی است
[ترجمه ترگمان]Federalism برای تضعیف قدرت دولت مرکزی در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم شدن (فعل)
abate, diminish, step down, wane, dwindle, slacken

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

نقصان یافتن (فعل)
diminish, wane, decrease

تقلیل یافتن (فعل)
diminish, lessen

تخصصی

[ریاضیات] کم شدن، کم کردن، کم جلوه دادن، کاستن

انگلیسی به انگلیسی

• make smaller, reduce; become smaller
when something diminishes or is diminished, its size, importance, or intensity is reduced; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تنرل یافتن ( His role in the company was diminished. )
Make or become smaller in size , amount or importance
کم شدن - تحلیل رفتن
شاید باورتون نشه؛ ولی گاهی می شه از فعل �ریختن� برای معادل این واژه استفاده کرد؛ مثل این جمله: my fear diminished ترسم ریخت 🙂
diminish ( v ) ( dɪˈmɪnɪʃ ) =to become or to make sth become smaller, weaker, etc. , e. g. The world's resources are rapidly diminishing.
diminish
کاهش دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : diminish
✅️ اسم ( noun ) : diminution / diminutive
✅️ صفت ( adjective ) : diminutive
✅️ قید ( adverb ) : _
کمرنگ شدن
کمرنگ جلوه دادن
کمرنگ کردن
The opposition are trying to diminish our achievements.
Time will not diminish our friendship.
خجارهیدن.
خجاره. [ خ َ / خ ُ رَ ] ( ص ) اندک. کم. قلیل. ( از برهان قاطع ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 402 ) : و باز فروختن او نیمی درق را بپانزده هزار دینار [ که ] بستدند در مدتی خجاره. ( تاریخ سیستان ص 389 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بنگر بزمین سپاه دشمن
کان است فراوان و این خجاره.
م

اضمحلال
کاهش دادن
کاهش یافتن
حقیر شمردن
کم شدن
کاستن
تحقیر شدن، خوار شدن، بور شدن، ضایع شدن،
کم جلوه دادن
کاهش - منقبض کردن - هم کشیدن
decline - contract
[اندازه، رتبه، اهمیت و . . . ] کم شدن یا کم کردن
دست کم گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس