dim

/ˈdɪm//dɪm/

معنی: مبهم، تاریک، تیره، تار، کم نور، تیره کردن
معانی دیگر: نامشخص، نیمه تاریک، کم سو کردن یا شدن (چشم و نور و غیره)، (چشم) کم سو، ضعیف، (فهم و شنوایی) کند، دیرفهم، کم هوش، (عامیانه) احمق، خر، بی شعور، وخیم، بدفرجام، کم نور شدن یا کردن (به ویژه کم نور کردن چراغ های جلو اتومبیل هنگام مقابله با اتومبیل دیگر)، کم نور (یا کم هوش و غیره) نمایاندن، مات، عاری از زرق و برق، بی جلا، کدر، (قدیمی) تاری، فلق، شفق، پگاه نور

جمله های نمونه

1. dim prospects
آینده ی تاریک

2. dim and distant
مدتها پیش

3. a dim eyesight
کم سویی چشم

4. a dim hope that perhaps he may be cured too
روزنه ی امیدی که شاید او نیز شفا یابد

5. the dim light of a candle
نور کم شمع

6. i have dim memories of my early childhood
من از اوایل کودکی خود خاطرات مبهمی دارم.

7. in that dim light, all i could see was the outline of her face
در آن نور کم فقط می توانستم یک شمه کلی از چهره ی او را ببینم.

8. in the dim and distant past, my father made a short trip to this town
مدت ها پیش پدرم به این شهر سفر کوتاهی کرد.

9. the lantern's dim rays
سوسوی ضعیف فانوس

10. take a dim (or poor) view of
نظر مساعد نداشتن (نسبت به چیزی)،بدبین بودن

11. take a dim view of
بابدبینی نگاه کردن به

12. i take a dim view of those who want to impose thier views on others
من به کسانی که می خواهند عقاید خود را به دیگران تحمیل کنند با بدبینی می نگرم.

13. the moon is dim on dusty nights
در شب های غبارآلود ماه کم نور است.

14. he gave only a dim inkling of his native intelligence
فقط آثار بسیار خفیفی از هوش مادرزادی خود را بروز داد.

15. in town drive with your dim lights
در شهر با نور پایین حرکت کن.

16. intellectually he is a bit dim
او از نظر عقلی کمی کند است.

17. when you see other cars, dim your lights
وقتی ماشین های دیگر را می بینی با نور پایین حرکت کن.

18. She stood waiting, in the dim light.
[ترجمه گوگل]او در نور کم به انتظار ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]او در روشنایی ضعیف منتظر ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The lamp gave out a dim light.
[ترجمه شان] چراغ نور ضعیفی از خود به بیرون می پراکند ( ساطع می کرد ) .
|
[ترجمه گوگل]لامپ نور ضعیفی را بیرون داد
[ترجمه ترگمان]چراغ خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. A dim light came from afar.
[ترجمه گوگل]نور کم نوری از دور آمد
[ترجمه ترگمان]نوری ضعیف از دور پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The lamp threw out a dim light.
[ترجمه گوگل]لامپ نور ضعیفی را به بیرون پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]چراغ اتاق را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The dim bulb of the bedside lamp cast a soft radiance over his face.
[ترجمه گوگل]لامپ کم نور چراغ کنار تخت درخشندگی ملایمی روی صورتش می تابید
[ترجمه ترگمان]نور ضعیف چراغ کنار تخت، پرتو ملایمی بر چهره اش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I made out two dim shapes in my dream.
[ترجمه گوگل]من در خوابم دو شکل کم نور ساختم
[ترجمه ترگمان]دو اشکال مبهم در خواب دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

تار (صفت)
obscure, dark, dim, blear, nebulous, caliginous, dimmest

کم نور (صفت)
dim, faint

تیره کردن (فعل)
mud, obscure, fog, dim, gloom, blur, shade, bedim, overcloud, darken, tarnish, overcast

تخصصی

[نساجی] تیره سازی - تاریک کردن - کم نور - تیره رنگ

انگلیسی به انگلیسی

• make dim; become faint
dark; faint, indistinct
a dim place is rather dark because there is not much light in it.
something that is dim is not very easy to see.
if your memory of something is dim, you can hardly remember it at all.
if you take a dim view of someone or something, you disapprove of them or have a low opinion of them.
if you say that someone is dim, you think they are stupid; an informal use.
if a light dims or if you dim it, it becomes less bright.
see also dimmer.

پیشنهاد کاربران

۱. تار ۲. تیره ۳. کم نور. تاریک ۴. ( نور ) ضعیف. کم ۵. ( چشم ) تار. کم سو. ضعیف ۶. مبهم ۷. کم هوش. خنگ / ۱. تار کردن ۲. تار شدن ۳. تیره کردن. ۴. تیره شدن ۵. کم نور کردن. تاریک کردن ۶. کم نور شدن. تاریک شدن ۷. ( نور ) کم کردن ۸. ( نور ) کم شدن ۹. ضعیف کردن ۱۰. ضعیف شدن
dim وقتی فعل باشه به معنای کم سو شدن یا کم سو کردن ( چه نور باشه چه احساس و یا شدت چیزی )
dim وقتی صفت باشه به معنای کم سو یا کم نور و در بعضی جاها به معنای غیر واضح و مبهم هست.
Dimmer Switches کلیدهای برقی برای تنظیم نور لامپی است که این کلید سر راه آن به منبع تغذیه قرار دارد. البته لامپ باید از نوع رشته ای باشد.
dim 2 ( adj ) =not intelligent, e. g. He's very dim
dim
dim 1 ( adj ) ( dɪm ) ( dimmer, dimmest ) =not bright, e. g. a dim room. dimly ( adv ) , dimness ( n ) , dim ( v ) ( dimmed, dimming ) e. g. The lights in the theater dimmed as the curtain rose.
dim
کم فروغ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dim
✅️ اسم ( noun ) : dimness
✅️ صفت ( adjective ) : dim
✅️ قید ( adverb ) : dimly
informal
not very clever/ lacking mental ability or having low intelligence
غیر رسمی/ کودن، خنگ
He's a nice guy, but a little dim
UK/ Don't be so dim
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dim
کم هوش
تار
تیره
1. Solar panels, now common even in the wilds, are used mainly to power dim tube lamps.
صفحات خورشیدی که اکنون حتی در طبیعت نیز رایج است ، عمدتا برای تأمین لوله لامپ های ( لامپ های لوله ای نئونی ) کم نور استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

2. The dishes will then be delivered at home five times a day, which includes main courses, drinks, vegetables, fruit, dim sum and Chinese herbs.
غذاها سپس پنج بار در روز در خانه تحویل داده می شوند ، که شامل غذاهای اصلی ، نوشیدنی ها ، سبزیجات ، میوه ، خوراک چینی و گیاهان چینی است.
3. I try convincing a couple of girls driving in to back out and go back in again, but they are too dim to understand.
من سعی می کنم دو تا دختری را که رانندگی می کنند متقاعد کنم که عقب نشینی کنند و دوباره به عقب برگردند ، اما آنها برای درک کردن خیلی کودن هستند.
4. If information is received and no action is taken the force would take a dim view of that.
اگر اطلاعاتی دریافت شود و هیچ اقدامی انجام نشود ، نیرو دیدگاه مبهمی نسبت به آن خواهد داشت.
5. Residents view street cleaning as a fundamental job of their council, and will take a dim view of any further deterioration of the service.
ساکنان نظافت خیابان ها را وظیفه اساسی شورای خود می دانند و در صورت هرگونه وخامت بیشتر خدمات ، دیدگاه تیره و تار خواهند داشت.
6. No less worrisome, therefore, is the fact that the networks that own so many of these stations are too dim to understand this fact.
بنابراین نگران کننده این واقعیت نیست که شبکه هایی که تعداد زیادی از این ایستگاه ها را در اختیار دارند برای درک این واقعیت بسیار کند ذهن ( کج فهم ) هستند.
7. It was still grey and wet from raining earlier but she could see the red and orange from a dim rainbow across the mountain.
هنوز باران زودهنگام ابری و مرطوب بود اما او رنگ قرمز و نارنجی را از یک رنگین کمان کم رنگ در آن طرف کوه می دید.
8. Despite the dim lighting in the engine room, he detected a faint shadow on the far wall.
با وجود روشنایی کم نور در موتورخانه ، او سایه کم رنگی را بر روی دیوار دور تشخیص داد.
9. Both blue lights were starting to get dim and looked like moving globs of dark shadow.
هر دو چراغ آبی شروع به کم نور شدن می کردند و شبیه ذره های کوچک در سایه تاریک بودند.
10. Shifting away from the dim hopes of my rescue, I conjure up a series of bright memories that bring me a tidal change of emotion.
با دور شدن از امیدهای کم سوی نجات خود ، مجموعه ای از خاطرات درخشان را به ذهن فراخوانی می کنم که موج تغییر احساسی را برای من به ارمغان می آورد.
Dim ( adj ) = کم نور، کم سو، کم رنگ، مبهم، تیره و تار، ( کودن، دیرفهم، کج فهم ) ، پسوند نا و بی برای نفی ( مثل ناامید یا بی بصریت )
Dim ( verb ) = کم نور کردن یا شدن، تاریک کردن یا شدن، کم رنگ کردن یا شدن
dim sum = خوراک چینی یا دلمه چینی هست که در اندازه های کوچک سرو میشه و به همراه آن معمولا چایی می آورند.
dim view = دیدگاه تیره و تار یا دید تیره یا دید مبهم به این منظور که شما نسبت به یک موضوعی دیدگاه یا نظر ضعیفی داریدو نمی توانید آن را تایید کنید.
dim hope = نا امید
dim sighted = بی بصیرت
معانی دیگر Dim ( adj ) >>>>> کم فروغ، ضعیف، کدر، مات، تار
معانی دیگر dim ( verb ) >>>>>>> تیره کردن یا شدن
مترادف Dim ( adj ) = faint ( adj )

کم نور ، تار
Definition:not bright or clear
محو شدن
۱ ) کم ، کمی
( توضیح اینکه : کم یا کمی که همراه با تاریکی باشه تو معنی )
۲ ) کم داشتن
( توضیح : کم داشتن شامل هر چیزی حتی عقل و شعور حتی پول و . . . )
تیر و تار
این پیشوندلفظی است که دلالت ان بر معنی از پیشوند "بی" که نمایانگر عدم وجود چیزی است تا لفظ "کم" که بیانگر وجود چیزی در حد " جزئی" است دابره استعمال دارد
بنظر میرسد که با پیشوند فارسی "بی" تاحدی منطبق باشد
و گاها هم بمعنی " کم - جزئی" بکارمیرود. نکته مهم اینکه
در زبان فارسی برای یک کلمه چنین وسعتی وجود ندارد
یعنی در انگایسی از بی تا کم دابره شمول و کاربرد دارد
کم نور
بی خیالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس