dilemma

/dəˈlemə//dɪˈlemə/

معنی: وضع دشوار، معمای غیر قابل حل، مسهلا غامض
معانی دیگر: تنگنا، مخمصه، معضل، دو راهی خطرناک، مخطور، معما، (لزوم انتخاب یکی از دو چیز ناخوشایند) برهان ذوالحدین، احراج، قیاس دو حدی، گزین دژسویه، مسئله غام­

جمله های نمونه

1. our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales
معضل ما این بود که اگر قیمت ها را کم نمی کردیم فروش ما کم می شد.

2. an impenetrable dilemma
معمای حل نشدنی

3. on the horn of a dilemma
دچار یک معما،مجبور به گزینش یکی از دو چیز بد

4. that subject gradually evolved into a dilemma
آن موضوع کم کم به صورت معمایی درآمد.

5. Lottie faced the dilemma of whether to approve of the operation or not.
[ترجمه Peter Strahm] لوتی با این دوراهی مواجه شد که آیا عملیات را بپذیرد یا نه.
|
[ترجمه گوگل]لوتی با این معضل مواجه شد که آیا این عملیات را تایید کند یا خیر
[ترجمه ترگمان]Lottie با معمایی مواجه شد که آیا این عملیات را تایید کند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In The Lady or the Tiger, the hero had the dilemma of which door to open.
[ترجمه Peter Strahm] بین ( انتخاب ) بانو یا ببر، قهرمان بین این دوراهی بود که کدام در را باز کند.
|
[ترجمه گوگل]در بانو یا ببر، قهرمان این دوراهی داشت که کدام در را باز کند
[ترجمه ترگمان]در لیدی یا ببر، قهرمان معمایی را داشت که در آن باز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm in a dilemma about this job offer.
[ترجمه حنا] من برای این پیشنهاد شغلی در دوراهی هستم.
|
[ترجمه شان] من درمورد این پیشنهاد شغلی، بر سر دو راهی هستم ( برایم معمای غیر قابل حلی است ) .
|
[ترجمه گوگل]من در مورد این پیشنهاد شغلی در دوراهی هستم
[ترجمه ترگمان]من در مورد این پیشنهاد شغلی دچار مشکل شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was in a dilemma, and could see no way out.
[ترجمه شان] او در وضعیت دشواری قرار داشت ، و راهی برای خروج از ( تنگنا ) نمی دید.
|
[ترجمه گوگل]او در دوراهی قرار داشت و هیچ راهی برای فرار نمی دید
[ترجمه ترگمان]او در وضع دشواری قرار داشت و هیچ راهی برای خروج از آنجا نمی دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am in a dilemma whether to do maths or English.
[ترجمه علی خوشنامی] تو یه دو راهی هستم که ریاضی بخونم یا انگلیسی
|
[ترجمه شان] میان انتخاب ریاضییات یا زبان انگلیسی ( برای ادامه تحصیل ) بر سر دو راهی ( تنگنا، مخمصه ) هستم.
|
[ترجمه گوگل]من در دوراهی هستم که ریاضی بخوانم یا انگلیسی
[ترجمه ترگمان]من در مشکلی هستم که آیا ریاضیات را انجام دهم یا انگلیسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dilemma presented quite a poser.
[ترجمه گوگل]این معضل کاملاً یک موضوع مطرح شد
[ترجمه ترگمان]این معضل بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The minister is now in an impossible dilemma.
[ترجمه گوگل]وزیر اکنون در یک دوراهی غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]وزیر در حال حاضر در وضعیت دشواری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dilemma over human cloning lies at the heart of the ethical choices facing society.
[ترجمه گوگل]معضل شبیه سازی انسان در قلب انتخاب های اخلاقی پیش روی جامعه نهفته است
[ترجمه ترگمان]معضل شبیه سازی انسان در قلب انتخاب های اخلاقی که جامعه با آن مواجه است قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She faced a dilemma about whether to accept the offer or not.
[ترجمه گوگل]او با دوراهی مواجه شد که آیا این پیشنهاد را بپذیرد یا نه
[ترجمه ترگمان]او با معمایی مواجه شد که آیا پیشنهاد را قبول خواهد کرد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was faced with the dilemma of whether or not to return to his country.
[ترجمه گوگل]او با معضل بازگشت یا عدم بازگشت به کشورش مواجه بود
[ترجمه ترگمان]او با معمایی مواجه شد که آیا به کشور خود باز نمی گردد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This poses a difficult dilemma for teachers.
[ترجمه گوگل]این معضل دشواری را برای معلمان ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این یک معضل دشوار برای معلمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We are faced with an agonizing choice/decision/dilemma.
[ترجمه گوگل]ما با انتخاب/تصمیم/معضل دردناکی روبرو هستیم
[ترجمه ترگمان]ما با انتخاب \/ تصمیم گیری \/ معضل دردناکی مواجه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This placed Robert Kennedy in a dilemma .
[ترجمه گوگل]این موضوع رابرت کندی را در یک دوراهی قرار داد
[ترجمه ترگمان]این کار رابرت کندی را در یک مخمصه قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I couldn't see any way out of the dilemma.
[ترجمه گوگل]هیچ راهی برای خروج از دوراهی نمی دیدم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم راهی برای بیرون آمدن از این وضع دشوار ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وضع دشوار (اسم)
clutch, dilemma

معمای غیر قابل حل (اسم)
dilemma

مسهلا غامض (اسم)
dilemma

تخصصی

[ریاضیات] ذوالوجهین، برهان قاطع دو وجهی، قیاس ذو حدین

انگلیسی به انگلیسی

• difficult situation, difficult decision
a dilemma is a difficult situation in which you have to choose between two or more alternatives.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A situation in which a difficult choice has to be made between two or more alternatives ⚖️🤔
🔍 مترادف: Predicament
✅ مثال: She faced a dilemma between accepting a job offer abroad or staying closer to her family.
دوراهی ( در انگلیسی dilemma ) ، به وضعیتی گفته میشود که شخص باید به ناچار از بین دو یا چند گزینه انتخاب کند، در حالی که ممکن است هیچ یک از آنها خوشایند نباشند.
A "dilemma" can be defined as a scenario where an person faces the challenge of making a tough decision between two or more options, all of which present unsatisfactory or equally undesirable outcomes
...
[مشاهده متن کامل]

دوراهی در شرایط سخت
دودل بودن
A situation that involves a difficult choice
1. دو راهی 2. محظور. تنگنا. وضعیت دشوار 3. مشکل. معظل 4. ( منطق ) قیاس ذوالحدین
مثال:
an ethical dilemma
یک محظور و تنگنای ِاخلاقی
In the movie the hero had the dilemma of which door to open.
در فیلم قهرمان بر سر دو راهی قرار گرفته بود که کدام در را باز کند.
دوراهی، معضل
situation requiring a choice between two evils_ a difficult choice
موقغیت سخت - قرار گرقتن بین دوراهی
:example
. it is sensible not to panic in the face of dilemma
ناچاری
معضل، دو راهی
در منطق یا فلسفه: تقسیم ثُنائی
به تقسیمی گفته می شود که بین نفی و اثبات است و حالت سومی ندارد. از این رو، جامع و مانع است.
بیگزینگی
دوراهی سخت
تنگنا
گیر کردن در دوراهی
Get stuck
حیرت ، گیجی، سردرگمی
دو راهه
قیاس دو حدی
تنگنا
دوراهی
دوگانگی
ذوالحدین
میدانِ� چه کنم�
تعارض
دوسر باخت
دوسر گزند
dilemma ( فلسفه )
واژه مصوب: قیاس دوحدی
تعریف: استدلالی صوری شامل سه مقدمه که دو مقدمة اولش دو گزارة شرطی و مقدمة سومش قضیه ای است که رابطه ای فصلی یا میان دو مقدمة آن دو گزارة شرطی یا میان نقیض تالی آنها برقرار می کند
در منطق به معنای �قیاس ذووجهین� یا �قیاس انفصالی� به کار می رود. ( یا . . . یا. . . )
مسئله غامض
توی متون فلسفی و اخلاقی و کلا علوم انسانی به معنای یک دوراهیه که یکی لزوما مستلزم نفی دیگریه. بنابراین بهتره معادلها:
دوراهی
تعارض
What a dilemma!
عجب گرفتاری ای!😐
dilemma یعنی difficult situation
یکی نوشته قرار گرفتن در وضعیت دشوار یا تصمیم گیری هنگام قرار گرفتن سر دوراهی
اگه نظر دیگه ای دارین کامنت بزارین وگرنه
وقتی درست نوشته لایک کنیم
چرا نفرات بعدی همون رو مثل طوطی تکرار میکنن
A situation that you can't decide
Dilemma
تنگنا - مخمصه - موقعیت دشوار برای تصمیم گیری
Enigma
معما - رمز و راز
Stigma
خفت - ننگ - نشانه سرافکندگی
1 ) the essay did illustrate his willingness to challenge Washington’s conventional wisdom about the roots of foreign policy dilemmas and received notions about American righteousness
...
[مشاهده متن کامل]

@NYtimes. com
2 ) Do you prefer staying at home or going out during evenings?
It’s like an everyday dilemma. My heart always insists me to go out and have some fun, but my mind would say no to that seemingly irrational idea. Well, my deadlines are there, my work isn’t finished. So, most of the time, I would reluctantly stay home.

در متن های رسمی به نظرم بهتر است به �سردرگمی� ترجمه شود چرا که معنا را بهتر می رساند و کلمات اضافی با خود ندارد.
دوناچارِگی
انتخاب بد و بدتر
( وضع دشوار ) دو راهی
سردرگمی
"آمپاس" هم میتونه معادل خوبی باشه
سر دوراهی ماندن
در روانشناسی و مشاور بیشتر به معنای تعارض است، تنگنا هم میشود در نظر گرفت.
مخمصه
تصمیم هنگام گیر کردن سر دوراهی
موقعیت سخت در تصمیم گیری
He's recreating his own moral dilemma.
او داره موقعیت سخت دوراهی انتخاب اخلاقی خودش رو بازسازی میکنه.

به نظرم "چالش"، به عنوان یک واژه فارسی، معادل خیلی خوبی باشه. دکتر محمدرضا ایوبی صانع
a situation that makes problems, often one in which you have to make a very difficult choice between things of equal importance. Ox
بر سرِ دو راهی ماندن
دو راهی
دو دلی، سر دو راهی
دودل بودن یا سر دوراهی موندن
In two minds
دوگانگی
معمای غیر قابل حل
معضل
Moral Dilemmas
تصمیم دشوار اخلاقی
اسم:
a situation in which a difficult choice has to be made between two or more alternatives, especially ones that are equally undesirable. وضعیتی که انتخاب بین دو یا چند جایگزین، مخصوصا آنهایی که به همان اندازه نامطلوب هستند، انتخابی دشوار است.
...
[مشاهده متن کامل]

a difficult situation or problem. یک وضعیت دشوار یا مشکل
"the insoluble dilemma of adolescence""معضل حل نشدنی ( لاینحل ) نوجوانان"

سر دو راهی در هنگام تصمیم گیری قرار گرفتن
moral dilemmas
معضلات اخلاقی
سر دوراهی قرار گرفتن
معماری ایجاد کردن
من این کلمه رو معمولا "گیر کار" ترجمه میکنم
یعنی مثلا
"گیر کار اینجاس که. . . "
معادله ( در ریاضیات )
شرایط بحرانی
دلنگرانی
شرایط سخت
تصمیم دشوار
مشکل بزرگ
دغدغه عظیم
استاد محمود نیکبخت در همه کتابهایشان ( مانند نقد شعر شاملو_ نقد شعر فروغ و . . . ) کلمه دایلما را به معنی ؛ حیص و بیصی بکار می برند .
موقعیت متفاوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦١)

بپرس