digressive

/dɪˈɡresɪv//daɪˈɡresɪv/

(منحرف از مطلب اصلی) نامربوط، پرت و پلا، کژ راهه، ناوابسته، نامربوط

جمله های نمونه

1. a digressive chapter which is entirely different from the main subject of the book
فصل نامربوط که با موضوع اصلی کتاب کاملا فرق دارد

2. His poems are endlessly digressive and there are often echoes of other poets in his writings, though these always come lightly at the reader, as though they were scents on the breeze.
[ترجمه گوگل]اشعار او بی‌پایان انحرافی است و اغلب پژواک شاعران دیگر در نوشته‌هایش دیده می‌شود، هر چند اینها همیشه به چشم خواننده می‌آیند، گویی رایحه‌ای بر نسیم هستند
[ترجمه ترگمان]اشعار او پایان ناپذیر است و اغلب در نوشته های او انعکاس بسیاری از شاعران دیگر وجود دارد، هر چند که این اشعار همواره به سبکی بر روی خواننده ظاهر می شوند، چنان که گویی از نسیم عطر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Last but not least, the" digressive style"which separated from principal plot, adjusts the narrative rhythm and adds appeal to the language.
[ترجمه گوگل]آخرین اما نه کم اهمیت، "سبک منحرف" که از طرح اصلی جدا شده است، ریتم روایت را تنظیم می کند و به زبان جذابیت می بخشد
[ترجمه ترگمان]آخرین اما نه، \"سبک digressive\" که از طرح اصلی جدا شده، ریتم روایت را تنظیم می کند و جاذبه را به زبان اضافه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Women write ongoing paratactic, impressionist, digressive, -- ad hoc sentences: sentences without ego-- being without structure more or less corresponding to being without ego.
[ترجمه گوگل]زنان پیوسته پارتاتیکی، امپرسیونیستی، انحرافی، -- جملات موردی: جملات بدون نفس -- بودن بدون ساختار کم و بیش مطابق با بدون من بودن می نویسند
[ترجمه ترگمان]زنان فاقد ارتباط مداوم، impressionist، digressive و - هستند: جملات بدون نفس - - بدون ساختار بیش از حد و یا کم تر مربوط به بودن بدون نفس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Amusingly digressive with satirical thrusts at women's fashions among other things.
[ترجمه گوگل]به طرز سرگرم‌کننده‌ای با هجوم طنز به مدهای زنانه در میان چیزهای دیگر
[ترجمه ترگمان]در میان چیزهای دیگر با یک وزنه زننده به مده ای زنانه بحث می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But these real-time happenings are held at a curious distance-we only witness them through Cleave's digressive prose.
[ترجمه گوگل]اما این اتفاقات بی‌درنگ در فاصله‌ای عجیب برگزار می‌شوند - ما فقط از طریق نثر انحرافی کلیو شاهد آن‌ها هستیم
[ترجمه ترگمان]اما این اتفاقات واقعی در یک فاصله خیلی عجیب رخ می دهد - ما فقط شاهد آن ها هستیم - ما فقط از طریق نثر cleave شاهد آن ها هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now day, there is a delicate relation in education, instruction theory and the PC game. There is digressive problem between education theory and education actuality.
[ترجمه گوگل]امروزه، رابطه ظریفی در آموزش، تئوری آموزش و بازی رایانه شخصی وجود دارد بین نظریه تعلیم و تربیت و فعلیت آموزش مشکل انحرافی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]امروزه، یک رابطه ظریف در آموزش، نظریه آموزش و بازی PC وجود دارد بین نظریه آموزش و واقعیت تحصیل یک مشکل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many difficulties cause the module stability to be possible repeating and carry out the digressive performance.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشکلات باعث می شود که پایداری ماژول تکرار شود و عملکرد انحرافی را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشکلات باعث می شود که ثبات ماژول تکرار شود و عملکرد digressive را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new series also includes a piston design that makes digressive forces for added pitch and roll control. This helps with performance over rough terrains and on off-road surfaces.
[ترجمه گوگل]سری جدید همچنین شامل طراحی پیستونی است که نیروهای انحرافی را برای کنترل گام و رول اضافه می کند این به عملکرد در زمین های ناهموار و در سطوح خارج از جاده کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این مجموعه جدید شامل طراحی پیستون است که نیروهای digressive را برای کنترل سرعت اضافه و کنترل roll می سازد این کار به عملکرد روی زمین های ناهموار و سطوح خارج از جاده کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tending to stray or wander, tending to deviate from the main point (in writing or speaking)

پیشنهاد کاربران

( درباره متن یا سخنرانی ) تمایل به دورشدن از موضوع اصلی یا پرداختن به موضوع های متعدد
پس این صفت را علاوه بر �بی ربط� و �نامربوط� و �پرت� می شود با این معادل ها هم معنی کرد:
پراکنده ( گویی ) ، سرگردان، بی هدف
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : digress
✅️ اسم ( noun ) : digression
✅️ صفت ( adjective ) : digressive
✅️ قید ( adverb ) : _
نامربوط ، پرت

بپرس