dignify

/ˈdɪɡnəˌfaɪ//ˈdɪɡnɪfaɪ/

معنی: تکریم کردن، موقر ساختن، شان و مقام دادن به
معانی دیگر: والا کردن، محترم (یا قابل احترام) کردن، ارجمند کردن، سرافراز کردن، آبرومند کردن، احترام گذاشتن، محترم شمردن، عظمت بخشیدن، ابهت بخشیدن، (تداعی منفی) بزرگ جلوه دادن، گنده کردن

جمله های نمونه

1. i won't dignify your statements by answering!
گفته های تو ارزش جواب مرا ندارد!

2. we shouldn't dignify this writing by calling it poetry
نباید با اطلاق واژه ی شعر به این نوشته ها اعتبار آن را بالا ببریم.

3. I'm not even going to dignify that stupid question with an answer.
[ترجمه گوگل]من حتی قصد ندارم آن سوال احمقانه را با یک پاسخ قدر بدانم
[ترجمه ترگمان]من حتی نمی خوام به این سوال احمقانه جواب بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm not going to dignify his comments by reacting to them.
[ترجمه گوگل]من قصد ندارم با واکنش به نظرات او احترام بگذارم
[ترجمه ترگمان]من قصد ندارم نظرات خود را با واکنش به آن ها تکریم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mayor was there to dignify the celebrations.
[ترجمه گوگل]شهردار آنجا بود تا جشن ها را با وقار برگزار کند
[ترجمه ترگمان]شهردار آنجا بود تا جشن را تکریم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't dignify his silly scratchings by calling it scholarship.
[ترجمه گوگل]خراش‌های احمقانه‌اش را با نامش بورسیه حرمت ندهید
[ترجمه ترگمان]به اون scratchings مسخره هم توجه نکن با تماس گرفتن بورسیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't try to dignify those few hairs on your face by calling them a beard!
[ترجمه گوگل]سعی نکنید با ریش نامیدن آن چند تار موی صورتتان را آبرو کنید!
[ترجمه ترگمان]سعی نکن به این چند تار موی روی صورتت توجه کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wouldn't dignify this trash by calling it a novel.
[ترجمه گوگل]من این آشغال را با رمان نامیدن آن آبرو نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من به این آشغال اهمیت نمی دادم با گفتن رمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm not even going to dignify that last comment with a response.
[ترجمه گوگل]من حتی نمی‌خواهم آن نظر آخر را با پاسخ به آن احترام بگذارم
[ترجمه ترگمان]من حتی قصد ندارم در پاسخ آخرین اظهار نظر با پاسخ هم تکریم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is hardly necessary to dignify that vile canard by saying there is not a mote of truth to it.
[ترجمه گوگل]به سختی لازم است که با گفتن این که ذره ای از حقیقت در آن وجود ندارد، به آن حرمت شرور احترام گذاشت
[ترجمه ترگمان]لازم نیست با گفتن این دروغ و دروغ گفتن حقیقت را بر زبان بیاوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It does not dignify the human condition. It does not elevate the human spirit.
[ترجمه گوگل]این وضعیت انسان را ارج نمی نهد روح انسان را بالا نمی برد
[ترجمه ترگمان]ارزش انسانی هم مهم نیست آن روحیه انسان را بالا نمی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And I won't even dignify your navy bean suggestion.
[ترجمه گوگل]و من حتی پیشنهاد لوبیا دریایی شما را نیز محترم نمی دانم
[ترجمه ترگمان]و من حتی به این پیشنهاد تو هم اهمیتی نمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I won't even dignify your navy bean suggestion.
[ترجمه گوگل]من حتی پیشنهاد لوبیا دریایی شما را محترم نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من حتی به این پیشنهاد تو هم علاقه ای ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I shall not dignify this insensitive remark with an answer.
[ترجمه گوگل]من این سخنان غیر حساس را با پاسخی ارج نمی نهم
[ترجمه ترگمان]من این حرف بی عاطفه رو با جواب نمی ذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکریم کردن (فعل)
glorify, dignify, venerate

موقر ساختن (فعل)
dignify

شان و مقام دادن به (فعل)
dignify

انگلیسی به انگلیسی

• honor; ennoble, exalt, aggrandize; raise, advance
something that dignifies a place makes it impressive.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : dignify
اسم ( noun ) : dignity
صفت ( adjective ) : dignified
قید ( adverb ) : _
هوفَریدن.
شأن و مقام دادن
سرافراز کردن. تکریم کردن
سرافراز کردن

بپرس