digestion

/daɪˈdʒest͡ʃən//dɪˈdʒest͡ʃən/

معنی: هضم، گوارش
معانی دیگر: (توانایی هضم خوراک) هاضمه، گوارد، فهم، درک، دریابی، (مجازی)در آشامی

جمله های نمونه

1. intestinal digestion
گوارش رودگانی

2. the digestion of all that information in such a short time is impossible
فهم همه ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.

3. some drugs aid digestion
برخی داروها گوارش را آسان می کنند.

4. her mother suffers from poor digestion
مادرش از سوهاضمه رنج می برد.

5. there are several stages to the digestion of food
هضم غذا در چندین مرحله انجام می گیرد.

6. the intestine is the main seat of digestion
روده اندام اصلی گوارش است.

7. To read without reflection is like eating without digestion.
[ترجمه گوگل]خواندن بدون تأمل مانند غذا خوردن بدون هضم است
[ترجمه ترگمان]خواندن بدون تفکر مثل خوردن بدون هضم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This food is easy of digestion.
[ترجمه 3] این غذا برای هضم اسان است
|
[ترجمه گوگل]این غذا آسان هضم است
[ترجمه ترگمان]این غذا هضم آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Poor digestion can be caused by defective mastication of the food in the mouth.
[ترجمه گوگل]هضم ضعیف می تواند ناشی از جویدن معیوب غذا در دهان باشد
[ترجمه ترگمان]هضم و گوارش بیچاره به خاطر mastication غذایی که در دهان است به وجود می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has a good digestion.
[ترجمه گوگل]او هضم خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]گوارش خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Incisor digestion Incisor digestion complements the evidence of molar digestion, but there are interesting differences.
[ترجمه گوگل]هضم ثنایا هضم ثنایا مکمل شواهد هضم مولار است، اما تفاوت های جالبی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هضم incisor هضم غذا، شواهد هضم مولی را کامل می کند، اما تفاوت های جالبی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If the digestion is already weakened then it will not cope with a totally raw food diet.
[ترجمه گوگل]اگر هضم از قبل ضعیف شده باشد، با رژیم غذایی کاملاً خام مقابله نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اگر گوارش پیش از این ضعیف شده باشد آن وقت با رژیم غذایی کاملا خام مواجه نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several studies on digestion of bone by captive owls and diurnal birds of prey have been published.
[ترجمه گوگل]مطالعات متعددی در مورد هضم استخوان توسط جغدهای اسیر و پرندگان شکاری روزانه منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]چندین مطالعه درباره هضم استخوان توسط جغدها اسیر و پرندگان روز diurnal شکار منتشر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The greater incidence of digestion on maxillary incisors can be attributed to the greater breakage of the maxillae.
[ترجمه گوگل]بروز بیشتر هضم در دندان های ثنایای فک بالا را می توان به شکستگی بیشتر فک بالا نسبت داد
[ترجمه ترگمان]شیوع بیشتر گوارش در دندان های پیشین فک بالا را می توان به شکستگی بزرگ تر of نسبت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One of the processes of digestion is to reduce food to a substance which can be absorbed in the bloodstream as sugar.
[ترجمه گوگل]یکی از فرآیندهای هضم کاهش غذا به ماده ای است که می تواند به عنوان قند در جریان خون جذب شود
[ترجمه ترگمان]یکی از فرآیندهای هضم غذا کاهش غذا به ماده ای است که می تواند در جریان خون به عنوان شکر جذب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هضم (اسم)
digestion

گوارش (اسم)
digestion

تخصصی

[علوم دامی] هضم، گوارش .
[عمران و معماری] هضم
[صنایع غذایی] هضم : هیدرولیز عذا در دستگاه گوارش و تبدیل آن به مواد ساده تر
[زمین شناسی] هضم هضم بخشی یا کامل / سنگ دیواره درون ماگما .
[بهداشت] گوارش - هضم
[آب و خاک] تجزیه بی هوازی

انگلیسی به انگلیسی

• process by which the body breaks down and absorbs food
digestion is the process of digesting food.
your digestion is the system in your body which digests your food.

پیشنهاد کاربران

گاهی اشاره به : رژیم غذایی یا برنامه غذایی
[پزشکی] هضم، گوارش: تبدیل غذا به شکل قابل استفاده برای بدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : digest
✅️ اسم ( noun ) : digestion / digest / digestibility
✅️ صفت ( adjective ) : digestive / digestible
✅️ قید ( adverb ) : _
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه {دیجِسچِن} و یا {دایجِسچِن} می باشد؛ آن را به اشتباه ( دیجِسشِن ) یا ( دایجِسشِن ) نخوانید!
هضم
digestion ( تغذیه )
واژه مصوب: گوارش
تعریف: فرایند تبدیل غذا به واحدهای کوچک تر و ساده تر به طوری که قابل جذب شوند
گوارش
Reflexes in digestionبازتاب های گوارش
هیدرولیز

بپرس