digest

/daɪˈdʒest//dɪˈdʒest/

معنی: خلاصه، گواریدن، هضم کردن، هضم شدن، خلاصه کردن و شدن
معانی دیگر: (کتاب و مقاله و غیره) چکیده، تلخیص، کوته وار، کوته سخن، خلاصه کردن، کوته وار کردن، تلخیص کردن، هضم شدن یا کردن، گواردن، گواراندن، تحلیل بردن، وابردن، فهمیدن، دریافتن، (مجازی) جذب کردن

جمله های نمونه

1. a digest of the day's news
خلاصه ی اخبار روز

2. enzymes digest most proteins
آنزیم ها بیشتر پروتئین ها را هضم می کنند.

3. the digest of a novel
چکیده ی رمان

4. boiled eggs digest easily
تخم مرغ آب پز به آسانی گواریده می شود.

5. it is not easy to digest certain foods
هضم برخی غذاها آسان نیست.

6. you must read this article carefully and digest its meaning
این مقاله را باید با دقت بخوانید و معنی آن را درک کنید.

7. Fish is easy to digest when you're ill.
[ترجمه کاوه] هنگامی که بیمار هستید خوراک ماهی برای هضم راحت است
|
[ترجمه گوگل]هضم ماهی در هنگام بیماری آسان است
[ترجمه ترگمان]هضم کردن ماهی ها آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This conduct is more than I can digest.
[ترجمه گوگل]این رفتار بیش از آن است که بتوانم هضم کنم
[ترجمه ترگمان]این رفتار بیش از آن چیزی است که من هضم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most babies can digest a wide range of food easily.
[ترجمه گوگل]اکثر نوزادان می توانند طیف وسیعی از غذا را به راحتی هضم کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب نوزادان می توانند گستره وسیعی از غذا را به راحتی هضم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The function of the stomach is to digest food sufficiently to enable it to pass into the intestine.
[ترجمه گوگل]وظیفه معده این است که غذا را به اندازه کافی هضم کند تا بتواند به روده وارد شود
[ترجمه ترگمان]وظیفه معده هضم غذا به اندازه کافی است تا بتواند آن را به روده منتقل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It took him a while to digest the bad news.
[ترجمه گوگل]مدتی طول کشید تا خبر بد را هضم کند
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا خبر بد را هضم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company publishes a monthly digest of its activities.
[ترجمه گوگل]این شرکت خلاصه ماهانه فعالیت های خود را منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت خلاصه ای از فعالیت های آن را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can't digest fat.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم چربی را هضم کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم چربی هضم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You should digest what he said.
[ترجمه گوگل]شما باید حرف او را هضم کنید
[ترجمه ترگمان]باید آنچه را که گفت هضم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her rudeness is more than I can digest.
[ترجمه گوگل]بی ادبی او بیشتر از آن است که بتوانم هضم کنم
[ترجمه ترگمان]خشونت او بیش از آن چیزی است که من می توانم هضم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

گواریدن (فعل)
digest, decoct, concoct

هضم کردن (فعل)
digest

هضم شدن (فعل)
digest

خلاصه کردن و شدن (فعل)
digest

تخصصی

[کامپیوتر] خلاصه
[ریاضیات] خلاصه ی اطلاعات، خلاصه کردن، هضم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• summary, abstract; file containing all of the messages sent in a discussion group or in an internet mailing list (computers)
break down and absorb (food); be broken down and absorbed (food); consider, assimilate
if you digest information, you think about it and understand it.
when you digest food, your stomach removes the substances that your body needs and gets rid of the rest.

پیشنهاد کاربران

Uptake
To change food in your stomach so it can be used in the body
خلاصه کردن
تسهیل و آسان سازی برای دریافت و هضم بهتر هر موضوع
گوارا کردن
خلاصه و آسان سازی کردن برای فهم و هضم بهتر در هر موردی
خلاصه کردن
تسهیل سازی
هاضمه
ترکیب کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : digest
✅️ اسم ( noun ) : digestion / digest / digestibility
✅️ صفت ( adjective ) : digestive / digestible
✅️ قید ( adverb ) : _
با وجود این
روزنامه ها و مجلات
تلقی
دریافت
( در جایگاه اسم )
digest ( علوم کتابداری و اطلاع رسانی )
واژه مصوب: تلخیص
تعریف: خلاصۀ منظم شدۀ یک اثر در چارچوبی خاص
break down and absorb food:D
خلاصه، مجله ( بعضی اوقات )
معنی درک کردن و هضم کردن مطلب یا موضوع هم میدهد
هضم کردن هضم
خلاصه خلاصه کردن
we shouldn't eat supper night fall ( midnight ) cus it's digest hardly
it's the digest of story
can u digest ur compotion
the digest of conference is the vice - president resigned
خلاصه ، چکیده، [ غذا ] هضم کردن
most babies can digest many kind of food easily 🎽
بیشتر بچه ها می توانند بسیاری از غذا ها را به آسانی هضم کنند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس