diffuse

/dəˈfjuːs//dɪˈfjuːz/

معنی: افشانده، منتشر شده، افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن
معانی دیگر: پراکندن، (به هر سو) پاشیدن، اشاعه کردن، نشت کردن، (فیزیک) پخشیدن، پخش کردن یا شدن، (غیر متراکم یا غیر متمرکز) پراکنده، (فیزیک) پخشیده، ساطع، (سخن و نگارش) پر اطناب، پرطول و تفصیل، پرگو، پرحرف، روده دراز، دارای شهوت کلام، پخش شده

جمله های نمونه

1. diffuse radiation
تابش منتشر پرتوها،برتابش پخشیده

2. diffuse sclerosis
سختینگی (تصلب) پراکنده،تصلب منتشر

3. a diffuse style
سبک پراطناب

4. a diffuse writer
نویسنده ای که برای بیان چیزی بیش از حد لزوم واژه به کار می برد،نویسنده ی درازگوی

5. the old tree's diffuse branches
شاخه های پراکنده ی درخت کهن

6. Direct light is better for reading than diffuse light.
[ترجمه گوگل]نور مستقیم برای مطالعه بهتر از نور پراکنده است
[ترجمه ترگمان]نور مستقیم برای خواندن بهتر از نور پخشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The printing press helped diffuse scientific knowledge.
[ترجمه گوگل]چاپخانه به انتشار دانش علمی کمک کرد
[ترجمه ترگمان]چاپ مطبوعات به انتشار دانش علمی کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pollutants diffuse into the soil.
[ترجمه گوگل]آلاینده ها در خاک پخش می شوند
[ترجمه ترگمان]آلاینده ها به درون خاک نفوذ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His talk was so diffuse that I missed his point.
[ترجمه گوگل]صحبت های او به قدری پراکنده بود که من نظر او را از دست دادم
[ترجمه ترگمان]حرف زدنش آنقدر پراکنده بود که دلم برایش تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In an attempt to diffuse the tension I suggested that we break off for lunch.
[ترجمه جواد کیهان] در یک تلاش برای کاهش ( مترادف alleviate یا decrease ) تنش پیشنهاد دادم وقفه ای جهت صرف ناهار داشته باشیم
|
[ترجمه گوگل]در تلاش برای پراکنده کردن تنش، پیشنهاد کردم که برای ناهار استراحت کنیم
[ترجمه ترگمان]در تلاش برای پخش تنش، پیشنهاد کردم که برای ناهار استراحت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company has become large and diffuse.
[ترجمه گوگل]این شرکت بزرگ و پراکنده شده است
[ترجمه ترگمان]شرکت بزرگ و پراکنده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His writing is diffuse and difficult to understand.
[ترجمه گوگل]نوشته های او پراکنده است و درک آن دشوار است
[ترجمه ترگمان]نوشتن او diffuse و دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The problem is how to diffuse power without creating anarchy.
[ترجمه مصطفی بدری] مشکل اینجاست که چگونه قدرت را بدون ایجاد هرج و مرج تقسیم کنیم.
|
[ترجمه گوگل]مشکل این است که چگونه می توان قدرت را بدون ایجاد هرج و مرج منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]مشکل این است که چگونه بدون ایجاد هرج و مرج، قدرت را پخش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Religion is a diffuse topic liable to unending disputation whereas theism is not.
[ترجمه گوگل]دین موضوعی پراکنده است که در معرض مناقشات بی پایان است در حالی که خداباوری چنین نیست
[ترجمه ترگمان]در حالی که خداباوری در دسترس نیست، دین یک موضوع پراکنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It allows nicotine to diffuse slowly and steadily into the bloodstream.
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد تا نیکوتین به آرامی و به طور پیوسته در جریان خون پخش شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری به نیکوتین اجازه پخش آهسته و پیوسته در جریان خون را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The second argument is more diffuse and therefore more difficult to counter.
[ترجمه گوگل]استدلال دوم پراکنده تر است و بنابراین مقابله با آن دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]بحث دوم، more است و بنابراین مقابله با آن دشوارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Was there diffuse sweating? How long did the attack appear to last, and how long was the person confused afterwards?
[ترجمه گوگل]آیا تعریق منتشر وجود داشت؟ به نظر می رسد که حمله چقدر طول کشیده است و بعد از آن فرد چقدر گیج شده است؟
[ترجمه ترگمان]یکم عرق کرده بود؟ این حمله چقدر طول کشید و تا کی آن شخص را گیج کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افشانده (صفت)
besprent, sprayed, diffuse

منتشر شده (صفت)
spread, diffuse

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

منتشر کردن (فعل)
spread, blazon, propagate, broadcast, divulge, diffuse, publish, disseminate

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

پراکنده کردن (فعل)
diffuse, disperse, intersperse

تخصصی

[کامپیوتر] بخش کردن ؛ پراکنده کردن - یک فیلتر عکس رنگی که رنگها را به طور اتفاقی بخش می کند. اگر درجه یپراکنده سازی را- به طور نسبی - بالا تنظیم کنید، یا فرایند فیلتر را تکرار کنید، تأثیر پذیری تصویر بیشتر می شود.
[صنایع غذایی] منتشر : ویژگی عارضه ای که در یک نقطه یا محل متمرکز باشد
[مهندسی گاز] پخش کردن، پراکندن
[نساجی] پراکندن - نفوذ دادن
[ریاضیات] پخش کردن، منتشر کردن، افشاندن
[آب و خاک] پخش، غیرمترمرکز، پخش کردن
[سینما] پخش نور

انگلیسی به انگلیسی

• pour out; spread out; scatter
wordy and disorganized, rambling; dispersed, spread out over a wide area; spreading widely
if light or knowledge diffuses or is diffused, it spreads; a formal word.
something that is diffuse is spread over a large area rather than concentrated in one place; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. پخش کردن. پراکندن. پراکنده کردن ۲. {فیزیک} پخشیدن ۳. پخش شدن. پراکنده شدن ۴. ساطع کردن ۵. منتشر کردن. اشاعه کردن 6. منتشر شدن. اشاعه یافتن ۷. مخلوط کردن 8. مخلوط شدن // ۱. پراکنده. پخش شده ۲. {نور} پخشیده ۳. {نویسنده} پرگو. پر حرف ۴. {نوشته} پر اطناب. پر طول و تفصیل ۵. مبهم. گنگ
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Iranian culture had been diffused over a large part of Asia.
فرهنگ ایرانی در سرتاسر قسمت بزرگی از آسیا پراکنده و منتشر شده بود.

ازتنش انداختن ، ارام کردن مانند diffuse the situation
پخش و پلا
پخش شدن/کردن
ما دوتا کلمه داریم که معمولا باهم جابجا میشن ( به اشتباه )
یکی diffuse هست و دومی disperse
هردو فعل هستند به معنای پراکنده شدن
اما کدوما کجا به کار ببریم ؟
disperse معمولا برای چیزهایی که خودشون دارای تحرک هستن مثل انسان، حیوان
...
[مشاهده متن کامل]

When the lion arrived, the hyenas dispersed. وقتی شیر ( سطان ) رسید کفتارها پراکنده شدند
diffuse معمولا برای چیزهایی که خودشون دارای تحرک نیستن مثل بو
A foul odor diffused throughout the room. بوی بدی در اتاق پراکنده شد ( پخش شد )

باهم اشتباه نگیرید این دوتارو. تلفظ جفتشون یکیه
Defuse: خنثی کردن، کم اثر یا بی اثر کردن، ملایم کردن و ضرب ( شدت ) چیزی رو گرفتن
Diffuse: پخش و منتشر کردن، رواج و اشاعه دادن، پراکندن و گستراندن، به عنوان صفت یعنی پراکنده و غیر متمرکز
...
[مشاهده متن کامل]

کاربر الی لطفا وقتی اطلاع کافی راجب کلمه ای ندارین اطلاعات و معنی غلط ندین راجبش. قبلش تحقیق کنید ممکنه کسی به اشتباه بیوفته به خاطر سهل انگاری شما

متفرق
پراکنده
منتشر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : diffuse
✅️ اسم ( noun ) : diffusion / diffuseness
✅️ صفت ( adjective ) : diffuse
✅️ قید ( adverb ) : diffusely
( معانی دیگر ) مبهم، گنگ، آشفته
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
the definition of neoliberalism is diffuse
تعریف "نئولیبرالیسم" مبهم/پراکنده است.
( تعریف دقیقی/شسته رفته ای از نئولیبرالیسم نمی توان یافت )
[حقوق]
به نوعی از سیستم قضایی می گویند که در آن هر دادگاهی می تواند قوانین را بر اساس قانون اساسی بررسی کند
مثال :All constitutional matters are subject to a
diffuse control by the labour courts and to a concentrated control by the Supreme Court
در جایگاه صفت برای بیماری به معنای
منتشر
[مهندسی برق] پخشنده؛ مثل diffuse transmission ( انتقال پخشنده ) یا diffuse noise ( نویز پخشنده ) یا diffuse sound ( صدای پخشنده )
انتشار پیدا کردن
منتشر شدن
خنثی کردن
بی اثر کردن
غیر متمرکز/ پراکنده
مانند قدرت غیرمتمرکز diffuse power
دامن زدن به قضیه ای یا چیزی
گسترده هم میشه
رواج دادن، ترویج
تسری دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس