1. a diffident girl who wouldn't even say a word
دختر کم رویی که یک کلمه هم حرف نمی زد
2. don't be so diffident about your abilities
درباره ی توانایی های خود این همه بی اعتماد نباش !
3. He was diffident about his own success.
[ترجمه گوگل]او در مورد موفقیت خود تردید داشت
[ترجمه ترگمان]از موفقیت خود شرمنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از موفقیت خود شرمنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Helen was diffident and reserved.
[ترجمه گوگل]هلن متفکر و محتاط بود
[ترجمه ترگمان]هلن محجوب و تودار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هلن محجوب و تودار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He was modest and diffident about his own success.
[ترجمه گوگل]او متواضع بود و در مورد موفقیت خود تردید داشت
[ترجمه ترگمان]او نسبت به موفقیت خود محجوب و کم رو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او نسبت به موفقیت خود محجوب و کم رو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He has a politely diffident manner.
[ترجمه گوگل]او رفتاری مودبانه متفاوت دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه و محجوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه و محجوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. You shouldn't be so diffident about your achievements - you've done really well!
[ترجمه گوگل]شما نباید در مورد دستاوردهای خود آنقدر متمایز باشید - شما واقعاً خوب عمل کرده اید!
[ترجمه ترگمان]تو نباید در مورد دلاوری های تو انقدر محتاط باشی که تو واقعا کارت را خوب انجام دادی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تو نباید در مورد دلاوری های تو انقدر محتاط باشی که تو واقعا کارت را خوب انجام دادی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Diffident, stupid with fatigue, she stood blinking.
[ترجمه گوگل]متعجب، احمق با خستگی، ایستاده بود و پلک می زد
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ پلک می زد و پلک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ پلک می زد و پلک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Shaun became noticeably diffident when the conversation turned to the subject of his promotion.
[ترجمه گوگل]زمانی که گفتگو به موضوع ارتقای او تبدیل شد، شان به طرز محسوسی دچار تردید شد
[ترجمه ترگمان]وقتی گفتگو به موضوع ترفیع او تبدیل شد او به طور قابل توجهی خجالت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی گفتگو به موضوع ترفیع او تبدیل شد او به طور قابل توجهی خجالت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She was diffident, which gave him confidence and fed his sense of superiority.
[ترجمه گوگل]او متفکر بود، که به او اعتماد به نفس می داد و حس برتری او را تغذیه می کرد
[ترجمه ترگمان]این زن محجوب بود و به او اعتماد داشت و احساس برتری خود را به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این زن محجوب بود و به او اعتماد داشت و احساس برتری خود را به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The Neanderthals seemed unexpectedly gentle and diffident people.
[ترجمه گوگل]نئاندرتال ها به طور غیرمنتظره ای مردمانی ملایم و متفکر به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به طور غیر منتظرانه و محجوب به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به طور غیر منتظرانه و محجوب به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The discipline that journalists have been most diffident about is economics.
[ترجمه گوگل]رشتهای که روزنامهنگاران بیشتر در مورد آن اختلاف نظر داشتهاند، علم اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]نظم و انضباطی که روزنامه نگاران به آن diffident، اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نظم و انضباطی که روزنامه نگاران به آن diffident، اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He was winsome and diffident, with a quiet sense of humour.
[ترجمه گوگل]او متین و متین بود، با حس شوخ طبعی آرام
[ترجمه ترگمان]او جذاب و محجوب بود، با احساس آرامش و شوخ طبعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او جذاب و محجوب بود، با احساس آرامش و شوخ طبعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید