diffident

/ˈdɪfɪdənt//ˈdɪfɪdənt/

معنی: محجوب، دارای عدم اتکاء بنفس
معانی دیگر: فاقد اعتماد به نفس، ناخوداستوار، کم رو، سربه زیر، خجالتی

جمله های نمونه

1. a diffident girl who wouldn't even say a word
دختر کم رویی که یک کلمه هم حرف نمی زد

2. don't be so diffident about your abilities
درباره ی توانایی های خود این همه بی اعتماد نباش !

3. He was diffident about his own success.
[ترجمه گوگل]او در مورد موفقیت خود تردید داشت
[ترجمه ترگمان]از موفقیت خود شرمنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Helen was diffident and reserved.
[ترجمه گوگل]هلن متفکر و محتاط بود
[ترجمه ترگمان]هلن محجوب و تودار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was modest and diffident about his own success.
[ترجمه گوگل]او متواضع بود و در مورد موفقیت خود تردید داشت
[ترجمه ترگمان]او نسبت به موفقیت خود محجوب و کم رو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has a politely diffident manner.
[ترجمه گوگل]او رفتاری مودبانه متفاوت دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه و محجوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You shouldn't be so diffident about your achievements - you've done really well!
[ترجمه گوگل]شما نباید در مورد دستاوردهای خود آنقدر متمایز باشید - شما واقعاً خوب عمل کرده اید!
[ترجمه ترگمان]تو نباید در مورد دلاوری های تو انقدر محتاط باشی که تو واقعا کارت را خوب انجام دادی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Diffident, stupid with fatigue, she stood blinking.
[ترجمه گوگل]متعجب، احمق با خستگی، ایستاده بود و پلک می زد
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ پلک می زد و پلک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shaun became noticeably diffident when the conversation turned to the subject of his promotion.
[ترجمه گوگل]زمانی که گفتگو به موضوع ارتقای او تبدیل شد، شان به طرز محسوسی دچار تردید شد
[ترجمه ترگمان]وقتی گفتگو به موضوع ترفیع او تبدیل شد او به طور قابل توجهی خجالت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was diffident, which gave him confidence and fed his sense of superiority.
[ترجمه گوگل]او متفکر بود، که به او اعتماد به نفس می داد و حس برتری او را تغذیه می کرد
[ترجمه ترگمان]این زن محجوب بود و به او اعتماد داشت و احساس برتری خود را به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Neanderthals seemed unexpectedly gentle and diffident people.
[ترجمه گوگل]نئاندرتال ها به طور غیرمنتظره ای مردمانی ملایم و متفکر به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به طور غیر منتظرانه و محجوب به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The discipline that journalists have been most diffident about is economics.
[ترجمه گوگل]رشته‌ای که روزنامه‌نگاران بیشتر در مورد آن اختلاف نظر داشته‌اند، علم اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]نظم و انضباطی که روزنامه نگاران به آن diffident، اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was winsome and diffident, with a quiet sense of humour.
[ترجمه گوگل]او متین و متین بود، با حس شوخ طبعی آرام
[ترجمه ترگمان]او جذاب و محجوب بود، با احساس آرامش و شوخ طبعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محجوب (صفت)
shy, bashful, timid, unobtrusive, diffident, decent, blate, unassertive

دارای عدم اتکاء بنفس (صفت)
diffident

انگلیسی به انگلیسی

• shy, timid, hesitant due to lack of confidence
diffident people lack confidence and are rather shy.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : diffidence
✅️ صفت ( adjective ) : diffident
✅️ قید ( adverb ) : diffidently
خجالتی - کم رو
خجالتی ( به خاطر کمبود اعتماد به نفس ) Syn:Shy
خجالت

بپرس