difficulties


معنی: رنج، مشکلات

جمله های نمونه

1. financial difficulties
مشکلات مالی،مضیقه های مالی

2. immense difficulties
دشواری های سهمگین

3. insuperable difficulties
مشکلاتی که نمی توان بر آنها فایق شد

4. severe difficulties
مشکلات شدید

5. the difficulties associated with urban living
اشکالات وابسته به زندگی شهری

6. the difficulties of life left the old man unbowed
مصائب زندگی کمر او را خم نکرد.

7. the difficulties that lie ahead
دشواری هایی که در پیش است

8. to surmount difficulties
مشکلات را پشت سرگذاشتن

9. he faced many difficulties
او با اشکالات زیادی روبرو شد.

10. he overcame many difficulties
او بر مشکلات بسیاری فائق آمد.

11. i encountered no difficulties
به اشکالی برخورد نکردم.

12. to prevail over difficulties
بر مشکلات فایق آمدن

13. to untangle one's financial difficulties
اشکالات مالی خود را سر و صورت دادن

14. the source of all our difficulties
منشا همه ی مشکلات ما

15. the strength to overcome the difficulties of old age
توانایی تفوق بر مشکلات ایام پیری

16. his resignation caused a lot of difficulties
استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.

17. in the teeth of all these difficulties
در برابر همه ی این دشواری ها

18. we must be practical and see difficulties in advance
باید واقع بین باشیم و از حالا اشکالات را پیش بینی کنیم.

19. they perservered in the face of great difficulties
آنان در مقابل مشکلات عظیم استقامت کردند.

20. she kept plowing ahead in spite of the difficulties
علی رغم مشکلات به سختی به راه خود ادامه داد.

21. they were further impeded in their work by financial difficulties
اشکالات مالی هم کار آنها را به تاءخیر انداخت.

22. he remained persistent in the face of all kinds of difficulties
او در مقابل انواع مشکلات پایمردی خود را حفظ کرد.

23. i do not want to get involved in her personal difficulties
نمی خواهم در مشکلات شخصی او گرفتار شوم.

مترادف ها

رنج (اسم)
mortification, throe, pain, agony, affliction, labor, toil, tribulation, discomfort, discomfiture, trial, fatigue, bale, difficulties, teen

مشکلات (اسم)
difficulties

پیشنهاد کاربران

مشکلات
a troublesome or embarrassing state of affairs, esp. of financial affairs

بپرس