different

/ˈdɪfərənt//ˈdɪfrənt/

معنی: غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز
معانی دیگر: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، غیرعادی، ناهنجار، نابهنجار، خاص

جمله های نمونه

1. different age groups
گروه های سنی متمایز

2. different fields of science
زمینه های گوناگون علوم

3. different foods nourish the human body
غذاهای مختلف بدن انسان را تغذیه می کنند.

4. different jazz manners
سبک های مختلف موسیقی جاز

5. different kinds of cargo vessels
انواع مختلف کشتی های باری

6. different kinds of fish
انواع ماهی ها

7. different kinds of soft drinks
انواع مختلف نوشابه های غیر الکلی

8. different means of transit
وسایل گوناگون ترابری

9. different members of your group can. . .
اعضای مختلف گروه شما می توانند . . .

10. different points of view
دیدگاه های متفاوت

11. different schools of thought
گروه های مختلف فکری

12. different sorts of music
انواع مختلف موسیقی

13. different strains of corn
انواع گوناگون ذرت

14. different vegetables
سبزیجات مختلف

15. different versions of b-52 bombers
گونه های مختلفی از بمب افکن های b-52

16. different as chalk and cheese
(انگلیس) بسیار متفاوت،بسیار ناهمانند

17. a different variety of marble
نوع دیگری از سنگ مرمر

18. seven different flavors of ice-cream
بستنی هایی با هفت طعم گوناگون

19. the different phases of children's development
دوره های گوناگون رشد کودکان

20. two different biographies of him were published simultaneously
دو زندگینامه ی مختلف او همزمان منتشر شدند.

21. "home" has different connotations from "house"
همباره های (معانی ضمنی) "home" با "house" فرق دارد.

22. (as) different as chalk and cheese
(دارای فرق) از زمین تا آسمان،کاملا متفاوت،بسیار ناسان

23. children with different abilities
بچه ها با استعدادهای متفاوت

24. choose a different line of work
شغل دیگری را انتخاب کن.

25. clouds have different shapes
ابرها شکل های گوناگون دارند.

26. criminality has different degrees
بزهکاری درجات مختلف دارد.

27. engineers utilized different techniques
مهندسان فنون مختلفی را به کار گرفتند.

28. he carried different tunes well
او به آهنگ های گوناگون خوب آواز می خواند.

29. he imports different manufactures
او کالاهای گوناگونی را وارد می کند.

30. iowa produces different grains
ایالت ایوا غلات گوناگونی تولید می کند.

31. jelly of different colors and mold
ژله به رنگ ها و شکل های مختلف

32. people of different religious and political persuations
مردی با اعتقادات مذهبی و سیاسی مختلف

33. people of different social ranks
مردم طبقات مختلف اجتماع

34. they manufacture different kinds of shoes
آنها انواع کفش ها را تولید می کنند.

35. to recognize different kinds of butterflies by their coloring
انواع مختلف پروانه ها را از روی رنگ آنها باز شناختن

36. a (very) different kettle of fish
شخص یا چیزی که با آنچه قبلا ذکر شده کاملا فرق دارد

37. sing a different tune
(به خاطر تغییر اوضاع و غیره) روش یا حرف یا عقیده ی خود را عوض کردن

38. a civilization radically different form our own
تمدنی که اساسا با تمدن ما فرق دارد

39. a number of different groups with diverse languages and cultures
چند گروه جدا با زبان و فرهنگ متنوع

40. an assemblage of different ideas
مجموعه ای از ایده های گوناگون

41. autogenous diseases are different from heterogenous ones
امراضی که در خود بدن ایجاد می شوند با امراضی که از خارج به بدن سرایت می کنند فرق دارند.

42. composers of all different persuations
آهنگسازان مکاتب کاملا مختلف

43. green has many different tints
سبز رنگسایه های بسیار دارد.

44. he blended two different kinds of tea
او دو نوع چای را آمیخت.

45. he engages in different political activities
او به فعالیت های مختلف سیاسی می پردازد.

46. he is very different from his father
او با پدرش خیلی فرق دارد.

47. he wore three different hats but his income was still insufficient
او سه شغل مختلف داشت ولی باز درآمدش کافی نبود.

48. instinctive abilities are different from acquired ones
توانایی های غریزی با توانایی های اکتسابی فرق دارد.

49. soldiers of a different stamp
نوعی سرباز کاملا متفاوت.

50. the flow of different ideas fecundates the atmosphere of the university
جریان عقاید گوناگون محیط دانشگاه را زادمند می کند.

51. the people of different countries
مردم کشورهای گوناگون

52. they are vastly different in size
آنها از نظر اندازه بسیار متفاوت هستند.

53. this is a different ballgame
وضعیت عوض شده است.

54. this is altogether different from what i expected
این با آنچه انتظار داشتم کلا فرق دارد.

55. to consider the different aspects of a problem
جنبه های گوناگون مسئله ای را مورد ملاحظه قرار دادن

56. a horse's diet is different from a fish's
خوراک اسب با خوراک ماهی فرق دارد.

57. a solar calendar is different from a lunar one
تقویم شمسی با تقویم قمری فرق دارد.

58. alloys that weld at different heats
آلیاژهایی که در حرارت های مختلف به هم جوش می خورند

59. coins and stamps of different denominations
سکه و تمبرهای دارای ارزش متفاوت

60. controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation
تورم اقتصادی مهار شده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.

61. he is of a different mold than his brother
خمیره ی او با برادرش فرق دارد.

62. he is on a different plane of thought
او در پایه ی فکری دیگری قرار دارد.

63. he was offered a different job, but he would have none of it
به او شغل دیگری پیشنهاد شد ولی اصلا قبول نکرد.

64. she was offered a different job
شغل دیگری به او پیشنهاد شد.

65. swimming and basketball are different kinds of sport
شنا و بسکتبال انواع مختلف ورزش هستند.

66. the new store sells different lines of foreign goods
فروشگاه جدید اقلام گوناگونی از کالاهای خارجی را به فروش می رساند.

67. this belongs to a different class of books
این کتاب از نوع دیگری است.

68. to divide history into different epochs
تاریخ را به دوره های مختلف تقسیم کردن

69. traveling the horse to different farms
بردن اسب به مزارع مختلف

70. achievement tests each sampling a different area of learning
آزمون های تحصیلی که هر کدام بخشی از جنبه های تحصیلی را مورد بررسی قرار می دهد.

مترادف ها

غیر (صفت)
different, alien, other, unlike, another

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

مختلف (صفت)
different, variant, dissimilar, disparate, several, various, diverse, divergent, multifarious

متفاوت (صفت)
different, other, distinct

متنوع (صفت)
different, varied, various, diverse, divers, differing

متمایز (صفت)
different, distinguished, preferable, distinct

تخصصی

[فوتبال] مختلف
[ریاضیات] به صورت دیگر، متمایز، مختلف، متفاوت، نابرابر

انگلیسی به انگلیسی

• not the same; unusual, distinctive
if one thing is different from another, it is unlike the other thing in some way. in american english, but not in british english, the structure different than is often used.
when you refer to two or more different things of a particular kind, you mean two or more separate things of that kind.

پیشنهاد کاربران

متفاوت
مثال: Each person has a different perspective on the situation.
هر شخص دیدگاه متفاوتی نسبت به وضعیت دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🧷 فرق different ( متفاوت ) و vary ( متفاوت بودن )
واژه different صفت است اما vary فعل می باشد
Example 1: Work hours are different from one country to another .
Example 2 : Work hours vary from one country to another .
...
[مشاهده متن کامل]

در مثال اول چون different صفت هست باید از فعل to be استفاده بشه تا جمله درست در بیاد اما در جمله دوم چون vary فعل هست نیازی به فعل to be نداره .

different: مختلف
currents in different: جریانهای مختلف
How is this book different from other books?
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : differ / differentiate
✅️ اسم ( noun ) : difference / differential / differentiation
✅️ صفت ( adjective ) : different / differential
✅️ قید ( adverb ) : differently
متمایز
هیچوقت
گوناگون نا همسان
متفاوت برعکس
متنوع ، گوناگون ، مختلف، فرق کردن
گوناگون ، جورواجور
متفاوت Dofferent in persian is
To different= مشخص کردن، متمایز کردن، آشکار کردن.
در این کاربرد بکار رفته.
صفت different به معنای متفاوت
صفت different به معنای متفاوت یعنی چیزی/فردی با چیز/فردی دیگر یکسان نیست و شباهتی ندارد. مثلا:
people often give very different accounts of the same event ( مردم معمولا از یک واقعه یکسان روایت های متفاوتی می کنند. )
...
[مشاهده متن کامل]

my son's terribly untidy; my daughter's no different ( پسرم به شدت نامنظم است؛ دخترم هم تفاوتی ندارد. )
صفت different به معنای مختلف مفهوم چیزی مجزا و متمایز دارد. مثلا:
she offered us five different kinds of cake ( او به ما پنج نوع مختلف کیک تعارف کرد. )
i looked it up in three different dictionaries ( من آن واژه را در سه فرهنگ لغت مختلف نگاه کردم. )
ساختار different from هم در انگلیسی آمریکایی و هم انگلیسی بریتانیایی کاربرد دارد و معنای متفاوت بودن با می دهد. مثلا:
american english is significantly different from british english ( انگلیسی آمریکایی با انگلیسی بریتانیایی متفاوت است. )
ساختار different to به معنای متفاوت با در انگلیسی بریتانیایی کاربرد دارد. در انگلیسی آمریکایی همین مفهوم را با ساختار different than می سازند. مثلا:
paul’s very different to his brother ( پل خیلی با برادرش متفاوت است. ) انگلیسی بریتانیایی
your trains are different than ours ( قطارهای شما با مال ما متفاوت است. ) انگلیسی آمریکایی
منبع: سایت بیاموز

Not the same
مختلف
تفاوت : )
خاص
گوناگون
Motafavet . Gonagone

غیر، متفاوت، مغایر، مختلف، متنوع
متعدد
معنیdifferent:متفاوت
تغییر کننده
گوناگون. مختلف
مختلف ، متفاوت
American English is very different from British English
انگلیسی آمریکایی با انگلیسی بریتانیایی خیلی متفاوت است 🐕
انسانی 93 ، زبان 90 ، هنر 88
مختلف، متفاوت
unlike, altered, changed, contrasting
متمایز، متفاوت، مختلف. . .
متفاوت، مختلف، ناهمسان
متفاوت تر
ناهمسنگ
متغایر . ناهمسان. مختلف. متفاوت.
متفاوت
مغایر
ناهمسان
من پیشنهادم اینه که یک دیکشنری کتابی انلاین تولید کنین تا ما بچه های کوچک استاد زبان از ان به پیشنهاد به دانش اموزانمان استفاده کنیم
اخر من ۱۱ سال دارم و ۱ ساله دارم درس می دهم اگه لطف کنین واین کار رو انجام بدین متشکر می شوم
غیر. مغایر. مختلف. گوناگون. مختلف.
متفاوت. جورواجور. دارای تفاوت. متنوع. متمایز. ناهمسان. نابرابر.
غیر عادی. نابهنجار
مختلف ، متفاوت ، گوناگون
متفاوت.
it is synonym of contrast
متفاوت . مختلف . گوناگون . دارای تفاوت
گوناگون، مختلف، جورواجور، دارای تفات، متفاوت.
متفاوت. گوناگون. دارای تفاوت. مختلف. جورواجور و. . .
گوناگون

مختلف
خاص مثه . . .
دارای تفاوت
متضادsame
متفاوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس