diction

/ˈdɪkʃn̩//ˈdɪkʃn̩/

معنی: بیان، طرز بیان، عبارت، انتخاب لغت برای بیان مطلب
معانی دیگر: (طرز بیان به صورت لغات) واژبندی، واژپردازی، واژگزینی، کلمه بندی، (طرز گفتار وادای کلمات و طرز قرائت یا آواز) واژگویی، سبک (گفتار یا آواز)، فصاحت

جمله های نمونه

1. his diction fits his style
واژگزینی او با سبکی که به کار می برد تناسب دارد.

2. romantic poets rejected poetic diction
شاعران رومانتیک از واژپردازی شاعرانه روگردان شدند.

3. Bad diction marred the effectiveness of his speech.
[ترجمه گوگل]گفتار بد، اثربخشی گفتار او را مخدوش کرد
[ترجمه ترگمان]بیانی نامناسب، تاثیر کلام او را خدشه دار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Clarity of diction is vital for a public speaker.
[ترجمه گوگل]وضوح بیان برای یک سخنران عمومی حیاتی است
[ترجمه ترگمان]وضوح بیان برای یک سخنگوی عمومی حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wordsworth rejected poetic diction in favour of ordinary language.
[ترجمه گوگل]وردزورث دیکشنری شاعرانه را به نفع زبان معمولی رد کرد
[ترجمه ترگمان]وردزورث طرز بیان شاعرانه را به نفع زبان عادی رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Actors need training in diction.
[ترجمه گوگل]بازیگران به آموزش در زمینه گویندگی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]بازیگران به آموزش در نحوه بیان نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His diction is noted for its freshness and vividness.
[ترجمه گوگل]دیکشنری او به خاطر طراوت و زنده بودنش مورد توجه است
[ترجمه ترگمان]طرز بیان او به خاطر تازگی و روشنی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His diction wasn't very good.
[ترجمه گوگل]دیکشنری اش خیلی خوب نبود
[ترجمه ترگمان]طرز رفتارش زیاد خوب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Johnson's notion of poetic diction distinguishes it clearly from prose.
[ترجمه گوگل]تصور جانسون از دیکشنری شاعرانه آن را به وضوح از نثر متمایز می کند
[ترجمه ترگمان]تصور جانسن از بیان شاعرانه، آن را به روشنی از نثر متمایز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His diction is generally poor and his words often inaudible.
[ترجمه گوگل]دیکشنری او به طور کلی ضعیف است و کلمات او اغلب نامفهوم است
[ترجمه ترگمان]طرز رفتارش معمولا ضعیف است و حرف هایش اغلب شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In matters of diction, the author has a taste for folksy slang.
[ترجمه گوگل]نویسنده در مسائل دیکشنری ذوق عامیانه عامیانه را دارد
[ترجمه ترگمان]در برخی از موارد، نویسنده هم ذوق و قریحه خود را نسبت به اصطلاحات عامیانه نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Understanding is not conveyed solely through clear diction but has a lot to do with the language used.
[ترجمه گوگل]درک تنها از طریق بیان واضح منتقل نمی شود، بلکه ارتباط زیادی با زبان مورد استفاده دارد
[ترجمه ترگمان]درک تنها از طریق بیان واضح منتقل نمی شود بلکه ارتباط زیادی با زبان مورد استفاده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His diction, even if some of the vowel sounds are a shade tight, is also exemplary.
[ترجمه گوگل]دیکشنری او، حتی اگر برخی از صداهای مصوّت به صورت سایه تنگ باشد، نیز مثال زدنی است
[ترجمه ترگمان]حتی اگر برخی از صداهای مصوت، کمی فشرده باشند، هم چنین خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The diction is simple as compared with that of the Elizabethan or the Neoclassic periods, and echoes the words and cadences of common speech.
[ترجمه گوگل]این دیکشنری در مقایسه با دوره‌های الیزابت یا نئوکلاسیک ساده است و کلمات و آهنگ‌های گفتار رایج را تکرار می‌کند
[ترجمه ترگمان]کاربرد در مقایسه با دوران الیزابت یا دوره neoclassic ساده است، و کلمات و cadences گفتار مشترک را انعکاس می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As a kind of technology term, diction of electronic computer is one of sources of Modern Chinese neology. This article will set forth it from three aspects.
[ترجمه گوگل]به عنوان نوعی اصطلاح فناوری، دیکشنری کامپیوتر الکترونیکی یکی از منابع نئولوژی مدرن چینی است این مقاله آن را از سه جنبه بیان خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان نوعی از واژه فن آوری، کاربرد کامپیوتر الکترونیکی یکی از منابع of مدرن چینی است این مقاله از سه جنبه به آن اشاره خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیان (اسم)
pronunciation, explanation, exposition, statement, declaration, display, quotation, remark, presentation, interpretation, mouth, presentment, averment, expression, lip, recitation, diction, wording, locution, say-so

طرز بیان (اسم)
diction

عبارت (اسم)
style, quotation, passage, expression, phrase, phraseology, diction, wording, wordage

انتخاب لغت برای بیان مطلب (اسم)
diction

انگلیسی به انگلیسی

• style or manner of speaking or writing; enunciation
someone's diction is how clearly they speak or sing.

پیشنهاد کاربران

1. طرز بیان. بیان. تلفظ 2. سبک
مثال:
his diction is very expressive
طرز بیان او بسیار گویا و رسا است.
نوع بیان ( گفتار )

بپرس