dictatorial

/ˌdɪktəˈtɔːriəl//ˌdɪktəˈtɔːrɪəl/

معنی: مربوط به دیکتاتور
معانی دیگر: استبدادی، دیکتاتوری، خودکامه، مستبد، زورگو، قلدر، خودرای، رئیس ماب، مستبدانه، زورگویانه

جمله های نمونه

1. a dictatorial father
پدر خودرای

2. a dictatorial leader who did not listen to anyone
رهبر خودکامه ای که به حرف هیچ کس گوش نمی کرد

3. hitler's dictatorial regime
حکومت دیکتاتوری هیتلر

4. usually, dictatorial countries jam unfriendly stations
معمولا کشورهای دیکتاتوری روی ایستگاه های مخالف را پارازیت می اندازند.

5. the new chief's dictatorial orders
دستورهای زورگویانه ی رئیس جدید

6. He suspended the constitution and assumed dictatorial powers.
[ترجمه گوگل]او قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و قدرت های دیکتاتوری را به دست گرفت
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی را معلق کرد و قدرت های دیکتاتوری به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At first he was most dictatorial and aggressive in what he said, but when he realised that he would get nowhere by that means, he began to sing another tune.
[ترجمه گوگل]در ابتدا او در صحبت هایش بسیار دیکتاتور و پرخاشگر بود، اما وقتی فهمید که از این طریق به جایی نمی رسد، شروع به خواندن آهنگ دیگری کرد
[ترجمه ترگمان]اول از همه dictatorial و aggressive بود، اما وقتی پی برد که به هیچ جا نخواهد رسید، شروع به خواندن آهنگ دیگری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Arjuna Ranatunga was a dictatorial leader, who strutted around the field with Napoleonic arrogance.
[ترجمه گوگل]آرجونا راناتونگا یک رهبر دیکتاتوری بود که با غرور ناپلئونی در اطراف میدان می چرخید
[ترجمه ترگمان]Arjuna Ranatunga یک رهبر دیکتاتوری بود که با تفرعن ناپلئون در میدان خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His attitude has become increasingly dictatorial.
[ترجمه گوگل]نگرش او به طور فزاینده ای دیکتاتوری شده است
[ترجمه ترگمان]نگرش او به طور فزاینده ای dictatorial شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her father is very dictatorial.
[ترجمه گوگل]پدرش بسیار دیکتاتور است
[ترجمه ترگمان]پدرش خیلی dictatorial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The reason; what they see as his dictatorial attitude to parking in the High Street.
[ترجمه گوگل]دلیل؛ چیزی که آنها به عنوان نگرش دیکتاتوری او به پارک کردن در خیابان های بالا می دانند
[ترجمه ترگمان]دلیلش این است که رفتار dictatorial را در خیابان اصلی به آن ها نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But never stopped the struggle between the dictatorial and the antiauthoritarian, in which the revolutionary tradition of the Russian people was carried forward.
[ترجمه گوگل]اما هرگز مبارزه بین دیکتاتوری و ضداستبدادی را متوقف نکرد، که در آن سنت انقلابی مردم روسیه پیش رفت
[ترجمه ترگمان]اما هرگز کش مکش بین دیکتاتوری و the را که سنت انقلابی مردم روسیه به جلو حمل می شد متوقف نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It points out anti-feudal and anti - dictatorial significance.
[ترجمه گوگل]این به اهمیت ضد فئودالی و ضد دیکتاتوری اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]آن اهمیت anti و anti را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The revolution brought about the downfall of the dictatorial regime.
[ترجمه گوگل]انقلاب باعث سقوط رژیم دیکتاتوری شد
[ترجمه ترگمان]انقلاب موجب سقوط رژیم دیکتاتوری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We show that dictatorial are the only rules satisfying efficiency, continuity, and strategy-proofness, when the domain satisfies property B .
[ترجمه گوگل]ما نشان می‌دهیم که دیکتاتوری تنها قوانینی هستند که کارایی، تداوم و ضداستراتژی را برآورده می‌کنند، زمانی که دامنه ویژگی B را برآورده می‌کند
[ترجمه ترگمان]ما نشان می دهیم که دیکتاتوری تنها قوانینی هستند که کارایی، تداوم و استراتژی را ارضا می کنند وقتی که دامنه B را ارضا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Peace Prize was widely welcomed as a shot in the arm for their movement by fellow protesters, even though many had begun to tire of what some complained was a "dictatorial 3 " style of her own.
[ترجمه گوگل]جایزه صلح به طور گسترده به عنوان تیری در بازو برای جنبش آنها توسط معترضان دیگر مورد استقبال قرار گرفت، حتی اگر بسیاری از آنچه برخی از آنها شکایت داشتند سبک "دیکتاتوری 3" خود او بود خسته شده بودند
[ترجمه ترگمان]جایزه صلح به طور گسترده به عنوان تیری در بازوی معترضان مورد استقبال قرار گرفت، اگرچه بسیاری از آنچه برخی از آن ها شکایت کرده بودند، سبک \"dictatorial\" خودش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط به دیکتاتور (صفت)
dictatorial

انگلیسی به انگلیسی

• tyrannical, despotic, autocratic
dictatorial people use their power too forcefully.

پیشنهاد کاربران

۱. استبدادی. دیکتاتوری ۲. مستبد. خودکامه ۳. رئیس مآب ۴. آمرانه. مستبدانه. تحکم آمیز
مثال:
Hitler's dictatorial regime
رژیم مستبد {و دیکتاتوری} هیتلر
dictatorial = arbitrary = autocratic
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dictate
✅️ اسم ( noun ) : dictator / dictatorship / dictation / dictate
✅️ صفت ( adjective ) : dictatorial
✅️ قید ( adverb ) : dictatorially
dictatorial ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: استبدادی
تعریف: مربوط به استبداد
1. She laughed at me, Russell wrote, when I behaved like a don or a prig, and when I was dictatorial in conversation.
راسل نوشت ، او به من خندید ، هنگامی که من مانند یک اشراف زاده یا یک آدم خودنما رفتار می کردم ، و هنگامی که در مکالمه زورگو بودم.
...
[مشاهده متن کامل]

2. It was created virtually by dictatorial fiat and remains in existence by virtual dictatorial fiat.
این عملاً توسط حکم دیکتاتوری ایجاد شده و با حکم دیکتاتوری موجود بالقوه باقی مانده است.
3. He is renowned as a canny strategist and has a sharp economic mind, but his dictatorial approach and suppression of human rights worries many.
وی به عنوان یک استراتژیست زیرک مشهور است و از نظر اقتصادی تیزبین است ، اما رویکرد دیکتاتوری و سرکوب حقوق بشر او بسیاری را نگران می کند.
4. In response to his rigidity and dictatorial nature, one of his assistants created his own professional group of physicians.
در پاسخ به سخت گیری و ذات استبدادی او ، یکی از دستیاران وی گروه حرفه ای پزشکان خود را ایجاد کرد.
5. In April 1936, he became Prime Minister upon the restoration of the monarchy, and on 4 August 1936 was given dictatorial powers.
در آوریل 1936 ، وی با احیای سلطنت نخست وزیر شد و در 4 آگوست 1936 اختیارات مطلق به او داده شد.
6. If I was cynical I would believe that he was trying to frighten us into compliance with his own authoritarian, dictatorial agenda.
اگر من بدبینی می کردم ، اعتقاد داشتم که او سعی می کند ما را از رعایت دستور کار سلطه گرانه و مستبدانه خود بترساند.
7. V operates without compunction or mercy, and his brand of enforced anarchy is just as dictatorial as the forces to which he is opposed.
وی بدون رحم و مروت عمل می کند و آنارشی تحمیلی اجباری وی همانند دیکتاتوری نیروهایی است که با آنها مخالف است.
8. Several former communist leaders used symbolism, religion, and outright dictatorial tactics to remain in power.
چندین رهبر پیشین کمونیست از نمادگرایی، مذهب و روشهای کاملاً استبدادی برای ماندن در قدرت استفاده کردند.
Dictatorial = دیکتاتوری، استبدادی، مستبدانه، زورگو، مطلق
dictatorial authority = اقتدار مستبدانه
معانی دیگر >>>>> مغرور، خودکامه، خودرای، قلدر، ستمگرانه، زورگویانه

بپرس