dictator

/dɪkˈteɪtər//dɪkˈteɪtə/

معنی: دیکتاتور، خودکامه، فرمانروای مطلق
معانی دیگر: حکمران مستبد، خودرای، زورگو، قلدر، (روم باستان) قاضی تام الاختیار

جمله های نمونه

1. the dictator himself handpicked his successor from amongst flatterers
دیکتاتور خودش جانشین خود را از میان متملقان دستچین کرد.

2. the dictator imprisoned opponents and muzzled the newspapers
دیکتاتور مخالفان را به زندان افکند و جراید را محدود کرد.

3. the dictator was trying to perpetuate his control
آن دیکتاتور می کوشید کنترل خود را دائمی کند.

4. a pitiless dictator
یک دیکتاتور بی رحم

5. an egomaniacal dictator
دیکتاتور خود شیدا

6. practically a dictator
واقعا یک دیکتاتور

7. hitler was a dictator
هیتلر دیکتاتور بود.

8. some believe ataturk was a benevolent dictator
برخی معتقدند آتاتورک دیکتاتور خیراندیشی بود.

9. the idle threats of a dying dictator
تهدیدات تو خالی یک دیکتاتور در حال مرگ

10. our teacher was a bit of a dictator
معلم ما کمی خودرای (زورگو) بود.

11. they groaned under the yoke of the dictator
آنان در زیر یوغ دیکتاتور ستم کشیدند.

12. he considered himself the natural heir of the slain dictator
او خود را جانشین طبیعی دیکتاتور مقتول می دانست.

13. The former dictator still keeps a tight grip on power.
[ترجمه گوگل]دیکتاتور سابق همچنان قدرت را تحت کنترل خود دارد
[ترجمه ترگمان]دیکتاتور سابق هنوز به شدت قدرت را در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Will the people ever react against this dictator?
[ترجمه گوگل]آیا مردم هرگز علیه این دیکتاتور واکنش نشان خواهند داد؟
[ترجمه ترگمان]آیا مردم به این دیکتاتور واکنش نشان می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The people rose against the oppressor/tyrant/dictator.
[ترجمه گوگل]مردم علیه ظالم/ظالم/دیکتاتور قیام کردند
[ترجمه ترگمان]مردم علیه ستمگر \/ ستمگر \/ دیکتاتور برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The dictator was suffering from megalomania.
[ترجمه گوگل]دیکتاتور از ماگالومانیا رنج می برد
[ترجمه ترگمان]دیکتاتور از megalomania رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The dictator banned all newspapers and books that criticized his regime.
[ترجمه گوگل]دیکتاتور تمام روزنامه ها و کتاب هایی را که رژیم او را مورد انتقاد قرار می دادند توقیف کرد
[ترجمه ترگمان]دیکتاتور همه روزنامه ها و کتاب هایی را که رژیم او را مورد انتقاد قرار می داد منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیکتاتور (اسم)
dictator, pendragon

خودکامه (اسم)
dictator

فرمانروای مطلق (اسم)
monarch, dictator

انگلیسی به انگلیسی

• tyrant, despot, autocrat
a dictator is a ruler who has complete power in a country; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

دیکتِگر
☑️ دیکته گر
دیکتِگر
( Diktegar )
�دیکته� ( dictate ) و �گر� ( or )
برخی فرنگواژه ها به ویژه فرانسواژه ها تنها نیاز به پارسیزش ( پارسیزه کردن ) دارند و پسوندهایشان باید پارسی شود.
امر کننده، تایین کننده، تاثیر گذارنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dictate
✅️ اسم ( noun ) : dictator / dictatorship / dictation / dictate
✅️ صفت ( adjective ) : dictatorial
✅️ قید ( adverb ) : dictatorially
Dic=speak
Dictator
صحبت کننده. دیکتاتور
dictator ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: مستبد
تعریف: کسی که با استبداد حکومت می‏کند
ساسیا = دیکتاتور
ساسیاییدن = دیکتاتورانه رفتاریدن
ساسیایی = دیکتاوری ( اسم )
ساسیاییک = دیکتاتوری ( صفت )
ساستار = شخصِ سیاسی
ساستاری = سیاسی ( صفت )
ساستاریدن = سیاسی کردن.
1. The pig leader Napoleon and his rival Snowball symbolize the dictator Stalin and the Communist leader Leon Trotsky
رهبر خوک ها ناپلئون و رقیبش اسنوبال نماد دیکتاتور استالین و رهبر کمونیست لئون تروتسکی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. We opposed him from day one, because it was clear that he was a socialist dictator and a tyrant.
ما از روز اول با او مخالفت کردیم ، زیرا مشخص بود که او یک دیکتاتور سوسیالیست و یک جبار است.
3. You don't pussyfoot around and make excuses for a murderous dictator who ignores U. N. mandates for 12 years.
شما طفره رفتن را نمی خواید کنار بگذارید و برای یک دیکتاتور قاتل که به مدت 12 سال از دستورات سازمان ملل چشم پوشی می کند بهانه می جویید.
4. conductors were invariably dictators.
رهبران اکسترها همیشه زورگو بودند.
Dictator = دیکتاتور، زورگو، کسی که با استبداد حکومت می‏کند.
معانی دیگر >>>>>>> فرمانروا، حاکم مطلق، فرد خودکامه ، دیکته کننده

حکومت مستبد

بپرس