dictate

/dɪkˈteɪt//dɪkˈteɪt/

معنی: امر کردن، دیکته کردن، با صدای بلند خواندن
معانی دیگر: املا کردن، تحکم کردن، به زور قبولاندن، تحمیل کردن، مجبور به پذیرفتن کردن، فرمان دادن، امر و نهی کردن، حکم کردن، زورگویی کردن، قلدری کردن، اصل، قاعده، (وجدان و عقل) ندا، دستور

جمله های نمونه

1. you can't dictate to people how they should vote
شما نمی توانید به مردم دستور بدهید که چگونه رای بدهند.

2. No one shall dictate to me.
[ترجمه بهانه] هیچ کسی نباید به من دستور بدهد، هیچ کسی نباید به من امر و نهی کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید به من دیکته کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به من دیکته نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The UN will dictate the terms of troop withdrawal from the region.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل شرایط خروج نیروها از منطقه را تعیین خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل شرایط خروج نیروها از منطقه را دیکته خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How fast do you dictate to your secretary?
[ترجمه گوگل]چقدر سریع به منشی خود دیکته می کنید؟
[ترجمه ترگمان]شما چقدر به منشی خود دستور می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What right do they have to dictate how we live our lives?
[ترجمه بهانه] به چه حقی آنها به خود اجازه می دهند که به ما بگویند چطور زندگی کنیم
|
[ترجمه آرش] به چه حقی آن ها نحوه زندگی کردن را به ما دیکته می کنند؟
|
[ترجمه گوگل]آنها چه حقی دارند که به ما دیکته کنند که چگونه زندگی کنیم؟
[ترجمه ترگمان]آن ها چه حقی دارند که نحوه زندگی ما را دیکته کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He cannot write but he can dictate.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند بنویسد اما می تواند دیکته کند
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند بنویسد، اما می تواند دیکته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can't dictate to people how they should live.
[ترجمه بهانه] شما نمی توانید به مردم دستور بدهید ( شما نمی توانید به زور به مردم بقبولانید ) که چگونه زندگی کنند
|
[ترجمه بهانه] شما نمی توانید برای مردم تکلیف تعیین کنید که چطور زندگی کنند
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به مردم دیکته کنید که چگونه باید زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی به مردم دیکته کنی که چه طور باید زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The US government attempted to dictate the terms of the agreement.
[ترجمه گوگل]دولت ایالات متحده تلاش کرد تا شرایط توافق را دیکته کند
[ترجمه ترگمان]دولت ایالات متحده تلاش کرد تا شرایط قرارداد را دیکته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Of course, a number of factors will dictate how long an apple tree can survive.
[ترجمه گوگل]البته، تعدادی از عوامل تعیین می کند که یک درخت سیب چقدر می تواند زنده بماند
[ترجمه ترگمان]البته تعدادی از عوامل تعیین کننده این هستند که یک درخت سیب چقدر می تواند دوام بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No one is going to dictate to me where to live!
[ترجمه Masoud] قرار نیست هیچ کس به من بگه که در آینده کجا باید زندگی کنم
|
[ترجمه گوگل]قرار نیست کسی به من دیکته کند که کجا زندگی کنم!
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به من دیکته نخواهد کرد که کجا زندگی کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't let the other team dictate the tempo of the game.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید تیم دیگر سرعت بازی را دیکته کند
[ترجمه ترگمان]اجازه ندهید تیم دیگر ریتم بازی را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The officers were more or less able to dictate terms to successive governments.
[ترجمه گوگل]افسران کم و بیش قادر بودند شرایط را به دولت های متوالی دیکته کنند
[ترجمه ترگمان]افسران بیشتر یا کم تر قادر بودند شرایط را به دولت های پی درپی دیکته کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It took him a long time to dictate this letter.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی طول کشید تا این نامه را دیکته کند
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا این نامه را دیکته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Circumstances dictate that I should leave this town forever.
[ترجمه گوگل]شرایط حکم می کند که برای همیشه این شهر را ترک کنم
[ترجمه ترگمان]شرایط به این معنیه که من باید تا ابد این شهر رو ترک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We're now in a position to dictate our own demands.
[ترجمه Masoume yousefi] ما الان تو شرایطی هستیم که بتونیم خودمون نیازهامونو ( خواسته هامونو ) تعیین کنیم!
|
[ترجمه گوگل]ما اکنون در موقعیتی هستیم که می توانیم خواسته های خود را دیکته کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر در موقعیتی هستیم که خواسته های خودمان را دیکته کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امر کردن (فعل)
direct, command, bid, ordain, enjoin, dictate

دیکته کردن (فعل)
dictate

با صدای بلند خواندن (فعل)
dictate

انگلیسی به انگلیسی

• ruling principle; command, decree
say (something) aloud for someone to write down; command, order
if you dictate something, you say it aloud for someone else to write down.
if you dictate to someone, you tell them what they must do.
a dictate is an order which you have to obey; a formal use.

پیشنهاد کاربران

تحکم آمیز
تعیین کردن، اراده کسی یا جریانی را تحمیل مردن
فرمان دادن، دستور دادن:
Religion is only performed as their leaders dictate.
حکم کردن
عقل سلیم حکم می کنه
Common sense dictates
dictate 2 ( v, n ) =to tell sb what to do, especially in an annoying way, e. g. They're in no position to dictate terms. dictatorial ( adj ) , dictatorially ( adv ) , dictator ( n ) , dictatorship ( n )
dictate
dictate 1 ( v ) ( dɪkteɪt ) =to say words for sb else to write down, e. g. He dictated a letter to his assistant. dictation ( n )
dictate
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dictate
✅️ اسم ( noun ) : dictator / dictatorship / dictation / dictate
✅️ صفت ( adjective ) : dictatorial
✅️ قید ( adverb ) : dictatorially
تجویز کردن
محول کردن
مشخص می کند
to control or influence something
کنترل کردن و یا تاثیر داشتن بر چیزی
بیشتر به این معنی هست که دیگران یه کاری رو مشخص کردن و تو باید انجامش بدی، مثل معلم که دیکته میگه و دانش آموز باید همون چیزایی که معلم میگه رو بنویسه،
یا یک رسم که جا افتاده و ما فقط میتونیم انجامش بدیم
...
[مشاهده متن کامل]

مثل:convention dictates that it is man who asks the woman to marry him and not reverse
رسم و رسوم میگه ( dictace ) که این مرد هست از زن برای ازدواج درخواست میکند و نه برعکس.
یا no one can not dictate me that i sould doing what

اقتضاء کردن یا داشتن
حکم کردن، تعیین کردن
impose
دیکته کردن
. . . . circumstances dictate that شرایط ایجاب میکنه که . . .
الزام کردن
قبولاندن، زور کردن

قبولاندن، زور کردن
ایجاب کردن
دیکته کردن - تحمیل کردن
تعیین کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس