dichotomy

/daɪˈkɑːtəmi//daɪˈkɒtəmi/

معنی: دوگانگی، تقسیم به دو بخش، دورستگی، انشعاب به دو شعبه، دو حالتی
معانی دیگر: (بخش کردن به دو شاخه یا قسمت) دو شاخگی، دو بخش سازی، تفاوت (میان دو چیز مخالف)، دگرسانی، (نجوم) تربیع، نیم تابی، (گیاه شناسی) دوشاخگی، دوشاخه شدگی

جمله های نمونه

1. a dichotomy into good and evil
دو شاخگی خوبی و بدی

2. the dichotomy between truth and falsehood
تفاوت میان راستی و نادرستی

3. There is a dichotomy between the academic world and the industrial world.
[ترجمه عرفان] یک دو گانه دنیای آکادمیک و دنیای صنعتی وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل]بین دنیای دانشگاهی و جهان صنعتی دوگانگی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین دنیای آکادمیک و دنیای صنعتی یک دوگانگی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is often a dichotomy between what politicians say and what they do.
[ترجمه گوگل]اغلب بین آنچه سیاستمداران می گویند و آنچه انجام می دهند دوگانگی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اغلب دوگانگی بین آنچه سیاستمداران می گویند و آنچه انجام می دهند، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dichotomy between private and public sector is not so clear cut as it may appear.
[ترجمه ل اسحاقی] دوگانگی بین بخش خصوصی و عمومی ( دولتی ) آنچنان که به نظر می رسد ، روشن و صریح نیست.
|
[ترجمه گوگل]دوگانگی بین بخش خصوصی و دولتی آنقدر که به نظر می رسد واضح نیست
[ترجمه ترگمان]دوگانگی بین بخش خصوصی و دولتی آنقدر واضح نیست که به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is there really a dichotomy of interests between the two?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً دوگانگی منافع بین این دو وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا یک دوگانگی از علایق بین این دو وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The artist is concerned with the dichotomy between the way something appears and reality.
[ترجمه ل اسحاقی] هنرمند درمورد دوگانگی بین ظاهر یک چیز ، و حقیقت و واقعیت آن، نگران است.
|
[ترجمه گوگل]هنرمند به دوگانگی بین نحوه ظاهر شدن چیزی و واقعیت توجه دارد
[ترجمه ترگمان]هنرمند از دوگانگی بین روشی که به نظر می رسد و واقعیت است، نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The dichotomy between rights and privileges provides a clear example of this.
[ترجمه گوگل]دوگانگی بین حقوق و امتیازات نمونه بارز این موضوع است
[ترجمه ترگمان]دوگانگی بین حقوق و امتیازات یک مثال روشن از این موضوع ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The former branch of this first dichotomy takes written language at once into a mode which speakers seldom use.
[ترجمه ل اسحاقی] شاخه قبلی این اولین دوگانگی ، زبان نوشتاری را بلافاصله به حالتی تبدیل می کند که صحبت کنندگان بندرت بکار می برند.
|
[ترجمه گوگل]شاخه پیشین این دوگانگی اول، زبان نوشتاری را یکباره به حالتی می برد که گویشوران به ندرت از آن استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]شاخه سابق این دوگانگی اول، زبان نوشتاری را به شیوه ای در برمی گیرد که speakers به ندرت از آن استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is the dichotomy that must be used to form a framework within which any curriculum change must be placed.
[ترجمه گوگل]این دوگانگی است که باید برای تشکیل چارچوبی استفاده شود که هر تغییر برنامه درسی باید در آن قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]این دوگانگی است که باید برای تشکیل یک چارچوب که هر گونه تغییر برنامه درسی باید در آن قرار گیرد، به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The value of such a simple dichotomy is questionable.
[ترجمه گوگل]ارزش چنین دوگانگی ساده قابل تردید است
[ترجمه ترگمان]ارزش چنین دوگانگی ساده سوال برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This dichotomy had less to do with national character than with propinquity.
[ترجمه گوگل]این دوگانگی کمتر به خصلت ملی مربوط بود تا نزدیکی
[ترجمه ترگمان]این دوگانگی در مقایسه با نزدیکی با نزدیکی، کم تر با شخصیت ملی سروکار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The recent trend is to de-emphasize the classical dichotomy.
[ترجمه گوگل]روند اخیر این است که تأکید بر دوگانگی کلاسیک را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]گرایش اخیر عبارت است از تاکید بر دوگانگی کلاسیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rather than being a dichotomy between the two, there may be a continuum.
[ترجمه گوگل]به جای دوگانگی بین این دو، ممکن است پیوستاری وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به جای یک دوگانگی بین این دو، ممکن است یک پیوسته وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوگانگی (اسم)
dichotomy

تقسیم به دو بخش (اسم)
dichotomy

دورستگی (اسم)
dichotomy

انشعاب به دو شعبه (اسم)
dichotomy

دو حالتی (اسم)
dichotomy

تخصصی

[ریاضیات] دو رستگی، دوگانگی، تقسیم دو ارزشی، طبقه بندی دو ارزشی، تقسیم به دو بخش، انشعاب به دو شعبه، دو حالتی بودن
[آمار] دوحالتی
[آب و خاک] دوبخشی، دوحالتی

انگلیسی به انگلیسی

• separation into two parts
if there is a very great difference between two things, you can say that there is a dichotomy between them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دوبخشی
۱. دو گانگی. دو شاخگی. تقسیم دو جزئی ۲. انشعاب. تقسیم ۳. تباین. تضاد. اختلاف ۴. {منطق} تقسیم ثنایی. حصر دو وجهی
مثال:
It would be a false dichotomy to say that activities are either important or they aren't.
آن دو گانگی {و تقسیم} غلطی است که بگوییم فعالیت ها هم مهم هستند یا هم نیستند.
دوآلیسم یا ثنویت ( دو مفهوم مقابل هم در روایت ها )
مانند علم و خرافه، خوف و رجا ( بیم و امید )
تعارض
dichotomy between religion and politics
جدایی بین دین و سیاست
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dichotomize
✅️ اسم ( noun ) : dichotomy
✅️ صفت ( adjective ) : dichotomous
✅️ قید ( adverb ) : dichotomously
دوگانه سازی
دو دلی
duality دو جنبه ی متضاد یک چیز
dichotomy دوچیز متفاوت یا متضاد
دو شقگی، دوپارگی
duality طبقه بندی یک چیز به دو زیرمجموعه یا دو بخش متمایزاست
dichotomy تمایز بین دو چیز رقیب یا مخالف یکدیگر است
دوپارگی
دوگانگی
تضاد
تقابل
دو دستگی
تمایز
تباین
Her statement caught my attention because I found it to be somewhat of a dichotomy
تضاد
تقسیم بندی
انعطاف پذیری
دو قطبی ، دو ارزشی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس